استحاله ی ذهنی




خداوندا روزت مبارک .

روز عشق را فقط به تو می توان تبریک گفت .

تو که عشقت آسمانی ست .

و ثمره ی عشقت آرامش است .

تو که رنگ و بوی عشقت فرق می کند .

تو عشقت خالص و ناب است .

تو بی حساب می دهی .

بی دلیل توبه می پذیری .

بی توقع برکت می دهی .

و بی منت یاری می کنی .

واقعا که تنها تو سزاوار کلمه ی عاشق هستی .

عشقی که خالصانه به بنده ات تقدیم می کنی .

دوست داشتن های ما بوی نیاز می دهد .

عشقمان از روی هوس است تا محبت .

دوست داشتنمان برای دل خودمان است .

و توقع، زیربنای عشقمان است .

خدای عاشق دوستت داریم .


 


به شدت گرفتارم و نمی رسم فردا یا پس فردا به وبلاگم سر بزنم؛ لذا تصمیم گرفتم پیش از طلوع بهار و اغاز سال نو،آن را به تک تک عزیزانی که دلم براشون پر پر می زنه و همیشه از خدا بهترین ها رو براشون آرزو کرده و می کنم؛ تبریک عرض کنم و بگویم که دوستشون دارم .




نادر ابراهیمی،تفاوت دوست داشتن و عشق را چنین می سراید:


عشق در لحظه پدید می آید،

دوست داشتن در امتداد زمان .

این اساسی ترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است .

عشق معیارها را درهم می ریزد،

دوست داشتن بر پایه ی معیارها بنا می شود .

عشق ناگهان و ناخواسته شعله می کشد،

دوست داشتن از شناختن و خواستن سرچشمه می گیرد .

عشق قانون نمی شناسد،

دوست داشتن اوج احترام به مجموعه ای از قوانین عاطفی ست .

عشق فوران می کند، چون آتشفشان و شُره می کند، چون آبشاری عظیم،

دوست داشتن، جاری می شود، چون رودخانه ای بر بستری با شیب نرم .

عشق ویران کردنِ خویش است،

دوست داشتن، ساختنی عظیم .!

 


همه می پرسند چیست در زمزمه ی مبهم آب

چیست در همهمه ی دلکش برگ

چیست در بازی آن ابر سپید

روی این آبیِ آرام بلند

که تو را می برد اینگونه به ژرفای خیال

چیست در خلوت خاموش کبوترها

چیست در کوشش بی حاصل موج

چیست در خنده ی جام

که تو چندین ساعت

مات و مبهوت به آن می نگری

نه به ابر

نه به آب

نه به برگ

نه به این آبیِ آرام بلند

نه به این خلوت خاموش کبوترها

نه به این آتش سوزنده که لغزیده به جام

من به این جمله نمی اندیشم

من مناجات درختان را هنگام سحر

رقص عطر گل یخ را با باد

نفس پاک شقایق را در سینه ی کوه

صحبت چلچله ها را با صبح

نبض پاینده ی هستی را در گندمزار

گردش رنگ و طراوت را در گونه ی گل

همه را می شنوم

می بینم

من به این جمله نمی اندیشم

به تو می اندیشم

ای سراپا همه خوبی

تک و تنها به تو می اندیشم

همه وقت

همه جا

من به هر حال که باشم به تو می اندیشم

تو بدان این را تنها تو بدان

تو بیا

تو بمان با من تنها تو بمان

جای مهتاب، به تاریکی شب ها، تو بتاب

من فدای تو به جای همه گل ها، تو بخند

اینک این من که به پای تو درافتادم باز

ریسمانی کن از آن موی دراز

تو بگیر

تو ببند

تو بخواه

پاسخ چلچله ها را تو بگو

قصه ی ابر، هوا را تو بخوان

تو بمان با من تنها، تو بمان

در رگ ساغرِ هستی تو بجوش

من همین یک نفس از جرعه ی جانم باقی ست

آخرین جرعه ی این جام تهی را تو بنوش

 



ما زبان را ننگریم و قال را         ما روان را بنگــریـم و حال را


                      ناظـر قلبیـم اگـر خاشع بود          گرچه گفت لفظ ناخاضـــع رود

شما درمناسبات و روابط اجتماعی بیشتر سمت و سوی کدام بخش ازگفتار را می گیرید؟ صورت و ظاهر کلام را یا محتوا و باطن آن را؟ آیا با حضرت مولانا علیه الرحمه موافق هستید یا نظر دیگری دارید؟

وقتی با چشمان ترس به دنیا می نگریم به هیچ چیز و هیچ کس اعتماد نداریم.

تصور کنید که ذهن انسان هم مثل پوست اوست. وقتی به پوست سالم دست میزنیم احساس خوشایندی داریم. حالا تصور کنید که پوست ما زخمی شده و چرک کرده است اگر به پوست زخمی دست بزنید به آن صدمه میزنید پس سعی میکنید آنرا بپوشانید و محافظت کنید ،دوست ندارید کسی به زخم شما دست بزند چون آزار میبینید. 

حالا تصور کنید که همه انسانها دچار ناراحتی پوستی هستند هیچکس نمی تواند به دیگری دست بزندچون به او آسیب می رساند . همه زخم دارند پس زخم و درد و رنج عادی به نظر می رسد و ما فکر میکنیم روال عادی است . اگر همه انسانها زخم پوستی داشته باشند به سختی همدیگر را در آغوش میگیریم چون این کار دردناک است. بنابراین نیاز پیدا میکنیم که بین خود و دیگران فاصله زیادی ایجاد کنیم. 

ذهن بشری دقیقا به پوست زخمی و چرکین می ماند. هر انسانی جسمی عاطفی دارد که کاملا از زخمهای چرکین پوشیده شده است. هر زخمی با یک سم عاطفی چرکی شده. سم همه عواطفی که موجب رنج کشیدن ما میشود مثل نفرت، خشم، حسادت و غم. یک عمل غیر عادلانه زخمی را در دل ما میگشاید و ما با سم عاطفی واکنش نشان میدهیم . به دلیل باورهایی که درباره بی عدالتی و انصاف در سر داریم. ذهن به قدری سمی و پر از سم است که همه آنرا طبیعی میدانند . ولی عادی نیست. انسانها روحا” بیمار هستند و این بیماری ترس نام دارد. نشانه های این بیماری همه عواطفی است که موجب رنج بشر میشوند خشم نفرت حسادت و خیانت. 

وقتی ذهن بسیار ترسیده باشد و زخمها بسیار دردناک باشند رفتار روان پریشانه ظاهر میشود. و قطع رابطه با جهان بیرون بهتر و مطمئن تر به نظر میرسد. 

اگر بتوانیم وضعیت ذهنی خود را بیماری بدانیم راه مداوای آنرا میابیم. دیگر ومی ندارد که به رنج کشیدن ادامه دهیم. اول از همه به حقیقت نیاز داریم تا زخمهای عاطفی را بگشاید ، زهر آنهارا خارج کند وزخمهارا کاملا شفا دهد. باید کسانی را که احساس میکنیم در حق ما ظلم روا داشته اند ببخشاییم. نه به آن دلیل که لایق بخشایشند بلکه به این دلیل که ما خودرا بیش از آن دوست داریم که بخواهیم بهای آنرا بپردازیم. بخشایش تنها راه شفا یافتن است . میتوانیم احساس رنجش را رها کنیم و بگوییم دیگر کافیست من دیگر نمیخواهم قاضی بزرگی باشم که که علیه خود رای میدهم، دیگر نمیخواهم خودم را مورد آسیب و سواستفاده قرار دهم دیگر نمیخواهم قربانی باشم. 

وقتی خودتان را بخشیدید احساس طرد خویشتن در ذهن شما از بین میرود و پذیرش خویشتن آغاز میشود و عشق به خود با چنان شدتی رشد میکند که خود را همانگونه که هستید میپذیرید و این آغاز انسان آزاد است. بخشایش کلید آزادیست. وقتی کسی را ببینید بی آنکه واکنش عاطفی نامطلوب نسبت به او داشته باشد میفهمید اورا بخشیده اید. 

وقتی کسی به زخم قدیمی دست بزند و این شما را نیازارد میفهمید موفق به بخشیدن شده اید. حقیقت مثل تیغ جراحی دردناک است چون زخم هایی راکه توسط دروغ ها پوشیده شده اند باز میکند و شفا آغاز میشود. این دروغها را ما نظام انکار مینامیم . خوب است که نظام انکار داریم چون اجازه میدهد زخمهارا بپوشانیم و به فعالیت ادامه دهیم. اما وقتی دیگر زخمی نداریم یا سمی نداریم نیازی به دروغ گفتن نیست. چون دیگر ذهن سالمی داریم که مثل پوست سالم میتواند لمس شود بی آنکه آزار ببیند. 

وقتی ذهن پاکیزه سالم است لمس شدن برایش خوشایند است …. 

مشکل بیشتر افراد این است که مهار عواطف خویش را از دست میدهند آنگاه عواطف هستند که رفتارهای انسان را در اختیار دارند و نه برعکس. وقتی اختیار از دستمان خارج میشود چیزهایی میگوییم که نباید بگوییم و کارهایی میکنیم که نباید بکنیم. ما باید بیاموزیم که عواطف خویش را مهار کنیم … تا بهشت شخصی خویش را بیافرینیم .
فرازی از چهر میثاق

هوا هوای بهار است و باده باده ی ناب

به خنده خنده بنوشیم جرعه جرعه شراب

در این پیاله ندانم چه ریختی، پیداست

که خوش به جان هم افتاده اند آتش و آب

فرشته روی من، ای آفتاب صبح بهار

مرا به جامی از این آب آتشین دریاب

به جام هستی ما، ای شراب عشق بجوش

به بزم ساده ما، ای چراغ ماه بتاب

گل امید من امشب شکفته در بر من

بیا و یک نفس ای چشم سرنوشت بخواب

مگر نه خاک ره این خرابه باید شد

بیا که کام بگیریم ازین جهان خراب

بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک

شاخه های شسته، باران خورده، پاک

آسمان آبی و ابری سپید

برگ های سبز بید

عطر نرگس رقص باد

نغمه ی شوق پرستو های شاد

خلوت گرم کبوتر های مست .

نرم نرمک می رسد اینک بهار

خوش به حال روزگار

خوش به حال چشمه ها و دشت ها

خوش به حال دانه ها و سبزه ها

خوش به حال غنچه های نیمه باز

خوش به حال دختر میخک که می خندد به ناز

خوش به حال جام لبریز از شراب

خوش به حال آفتاب


زمزمه فریدون مشیری از بهار



 

در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم

عاشق نمی شوی که ببینی چه می کشم

با عقل آب عشق به یک جو نمی رود

بیچاره من که ساخته از آب و آتشم

دیشب سرم به بالش ناز وصال و باز

صبحست و سیل اشک به خون شسته بالشم

پروانه را شکایتی از جور شمع نیست

عمریست در هوای تو میسوزم و خوشم

خلقم به روی زرد بخندند و باک نیست

شاهد شو ای شرار محبت که بی غشم

باور مکن که طعنه طوفان روزگار

جز در هوای زلف تو دارد مشوشم

سروی شدم به دولت آزادگی که سر

با کس فرو نیاورد این طبع سرکشم

دارم چو شمع سر غمش بر سر زبان

لب میگزد چو غنچه خندان که خامشم

هر شب چو ماهتاب به بالین من بتاب

ای آفتاب دلکش و ماه پری وشم

لب بر لبم بنه بنوازش دمی چونی

تا بشنوی نوای غزلهای دلکشم

ساز صبا به ناله شبی گفت شهریار

این کار تست من همه جور تو می کشم

«شهریار»


جناب عراقی در دیوان اشعارش،غزل معروفی به شرح زیر دارد؛ دوستانی که دستی در تفسیر شعر دارند؛ مصرع رنگی شده در متن غزل را تبیین کنند.

 

ز دو دیده خون فشانم، ز غمت شب جدایی

چه کنم؟ که هست اینها گل خیر آشنایی

همه شب نهاده‌ام سر، چو سگان، بر آستانت

که رقیب در نیاید به بهانهٔ گدایی

مژه‌ها و چشم یارم به نظر چنان نماید

که میان سنبلستان چرد آهوی ختایی

در گلستان چشمم ز چه رو همیشه باز است؟

به امید آنکه شاید تو به چشم من درآیی

سر برگ گل ندارم، به چه رو روم به گلشن؟

که شنیده‌ام ز گلها همه بوی بی‌وفایی

به کدام مذهب است این؟ به کدام ملت است این؟

که کشند عاشقی را، که تو عاشقم چرایی؟

به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند

که برون در چه کردی؟ که درون خانه آیی؟

به قمار خانه رفتم، همه پاکباز دیدم

چو به صومعه رسیدم همه زاهد ریایی

در دیر می‌زدم من، که یکی ز در در آمد

که : درآ، درآ، عراقی، که تو خاص از آن مایی



قبل از عید نشریه ایران با عنوان کتابچه بهار 1398، از 17 اقتصاددان برجسته کشور پرسیده بود چه کتابی را به مردم ایران پیشنهاد می دهید که در ایام تعطیلات نوروز مطالعه نمایند. 6 نفر از آنان به طور مشخص (البته جداگانه) کتابِ: چرا ملت ها شکست می خورند را معرفی کردند!!! ما نیز خواندن آن را به شما عزیزان توصیه می نماییم.مروری بر این کتاب داشته باشیم:

[چرا ملت‌ها شکست می‌خورند؟(?Why Nations Fail) : ریشه‌های قدرت، شکوفایی و فقر (The Origins of Power, Prosperity, and Poverty) ]نام کتابی است نوشته اقتصاددانان آمریکایی، دارون عجم‌اوغلو (Daron Acemoglu ) استاد دانشگاه ام‌آی‌تی و جیمز رابینسون(James A. Robinson) استاد دانشگاه هاروارد، که در مارس ۲۰۱۲ چاپ شده‌است. این کتاب سعی می‌کند پایه‌ ای‌ترین سؤال اقتصاد و ت جهانی را جواب بدهد که چرا بعضی کشورها، مانند نروژ، در حال شکوفایی هستند ولی بعضی کشورها، مانند مالی، در حال سقوط؟ این کتاب برای خواننده غیر متخصص نوشته‌شده‌است.

نویسندگان کتاب عواملی مثل جغرافیا، آب‌وهوا، منابع طبیع و فرهنگ را به عنوان عواملی که ملت‌ها را به فقیر و غنی تقسیم کنند، ردمی‌کنند. در عوض آن‌ها موسسات ی و اقتصادی که برآمده از خود ملت‌ها هستند را عامل پیشرفت اقتصادی می‌داند. این کتاب حکومت‌ها را به دو دسته تقسیم می‌کند: مشارکتی (به انگلیسی: Inclusive) و انحصاری (به انگلیسی: Exclusive). در حکومت‌های مشارکتی موسسات اقتصادی و ی به‌جای این‌که مشارکت در امور اقتصادی را محدود به عده‌ای معدود از خواص و سازمان‌های دولتی نمایند، باعث تشویق و ترغیب اکثریت مردم برای مشارکت در امور اقتصادی می‌شوند. این امر مستم وجود قانون و ضوابط قوی در رابطه با حق مالکیت خصوصی، حاکمیت بیطرفانه قانون، خدمات همگانی با امکان تبادل و قراردادهای عادلانه، امکان ورود شرکت‌های جدید به بازار و دولتی که خواهان ودارای قابلیت اجرای این شرایط و پیش نیازها باشد است.

در نقطه مقابل موسسات مشارکتی، موسسات اقتصادی انحصاری با به‌کار گرفتن امکانات و منابع اکثریت در خدمت منافع گروهی محدود و انگشت‌شمار قرار دارند. آن‌ها نه مدافع حق مالکیت می‌باشند و نه باعث ایجاد انگیزه برای فعالیت‌های اقتصادی می‌شوند. در این حکومت‌ها شروع یک کسب و کار جدید غیرممکن است، چراکه بازار به‌صورت انحصاری در دست دولت یا نور چشمی‌ها خواهد بود.

این کتاب با ترجمه دکتر محسن میردامادی و محمدحسین نعیمی‌پور و ویراستاری علی‌رضا بهشتی شیرازی در نشر روزنه منتشر و در نمایشگاه کتاب تهران سال ۱۳۹۳ عرضه شد.

رحیم محمدی در رومه دنیای اقتصاد راجع به کتابِ: سنت گرایی بازتابی؛چنین توضیح می دهد:

در اسفندماه کتابی از دکتر کرامت‌الله راسخ به دستم رسید. عنوان کتاب «سنت‌گرایی بازتابی؛ مبانی جامعه‌شناسی ی ایران ـ عصر قاجار» است که ازسوی انتشارات آگاه به چاپ رسیده است. وقتی این کتاب را می‌خواندم بجا و مناسب دیدم ارزیابی و مرور کوتاهی بر همین کتاب بنویسم تا ضمن معرفی کتاب به اهالی جامعه‌شناسی و علوم اجتماعی ایران، ادای دِینی نیز از این قلم به مناسبت کوشش‌های مداوم دوست گرانمایه‌ام و جامعه‌شناس ایرانی دکتر کرامت‌الله راسخ صادر شده باشد. این کتاب از سه بخش تشکیل شده است؛ نویسنده در بخش نخست به‌صورت گذرا به توضیح دو مفهوم «سنت» و «بازتابی» پرداخته است و اشاره‌ای هم به رویکرد نظری خود کرده است، آن گاه زمینه تاریخی سنتِ بازتابی را در ایران معاصر مطرح کرده است.

در بخش دوم، ۹ سفرنامه را از ایرانیانی که از هنگام فروپاشی سلسله صفویه تا روزگار قاجاریه به اروپا سفر کرده‌اند، مورد کاوش و بررسی قرار داده است و در این سفرنامه‌ها چگونگی وقوع «تجدیدنظر در سنت» را تشریح کرده است. اما در بخش سوم ظهور ادبیات انتقادی در عصر مشروطه مورد تحلیل وی قرار گرفته است. از این رو کتاب به‌طور کلی به بررسی به وجود آمدن پروسه‌ تجدیدنظر و بازاندیشی در سنت ایرانی که در در دوره قاجاریه و عصر مشروطه اتفاق افتاده، پرداخته است. نویسنده در همان اوایل کتاب غرض خود را از «سنت‌گرایی بازتابی» چنین توضیح می‌دهد: «فرض اصلی این است که این‌گونه جوامع [مثل ایران و جوامع خاورمیانه] در مسیر مدرن شدن قرار نگرفته‌اند، بلکه این جوامع یک دوره تاریخی نسبتا طولانی را تجربه کرده‌اند که در اینجا از آن با عنوان عصر «جامعه سنت‌گرایی بازتابی» نام برده می‌شود.» (ص:۱۷) نویسنده در این اشاره کوتاه، متجدد شدن ایران و جوامع خاورمیانه در دوره معاصر را انکار می‌کند و تحولات اجتماعی و فکری این دوره را به بازاندیشی در سنت، فرومی‌کاهد. کتاب البته از این جهت مهم است که به پژوهش و اندیشیدن در سنت ایرانی و تاریخ معاصر ایران روی آورده است. به دریافت بنده سنت هنوز هم بخشی نیم‌جانْ در هویت و زندگی کنونی ما است و کم و بیش در ذهن و فکر و زبان و عمل و ساختارها و نهادهای ما زیست می‌کند. اما تاریخ‌نویسی ایران نیز در دوره معاصر همانند همه عناصر و بخش‌های جامعه ما آشفته شده و همان‌طور که نویسنده به درستی گفته، از زمان فروپاشی سلسله صفوی، در تاریخ نویسی معاصر ایران نیز اغتشاش و آشفتگی آغاز شده  و تاریخ‌نویس ایرانی آشکارا با سردرگمی و پریشان‌گویی مواجه است. با این حال این کتاب از آغازه‌های «جامعه‌شناسی تاریخی ایران معاصر» است که امیدواریم این راه پرمشقت و طولانی همچنان توسط ایشان و جامعه‌شناسان دیگر طی شود.


دکتر ویکتورفرانکل،روانپزشک انسان گرا و پایه گذار مکتب معنا درمانی؛ عشق را براساس ماهیت درونی انسان به سه مرتبه تقسیم میکند:

1. عشق جنسی، 2. عشق روانی یا شهوی، 3. عشق .


 1- عشق جسمی(جنسی):

در این مرحله، عاشق در بیرونیترین لایة وجودی معشوق، یعنی لایة جسمانی و غریزی او، نفوذ میکند و فقط در بند جسم و غریزه است.

فرانکل میگوید: «ما نشان میدهیم که چگونه انسان بهعنوان عاشق، میتواند نسبت به ساختار چندلایهای وجود آدمی واکنشی متفاوت نشان دهد؛ زیرا در آدمی سه لایة جسمانی، روانی وجود دارد در این حالت هم سه نگرش احتمالی موجود است. ابتداییترین نگرش، معطوف به خارجیترین لایه (جسمانی) است. این لایه نگرش جنسی است. اتفاق میافتد که ظاهر جسمانی شخص دیگر (یار) از نظر جنسی تحریککننده باشد و این تحریککنندگی، سائق جنسی را در شخصی که از نظر جنسی مستعد است، به کار اندازد و مستقیماً بر موجودیت جسمانی او اثر گذارد در این صورت شخص در حالت هیجان جسمانی است.


2- عشق روانی (شهوی):

در این مرحله، عشقورزی عاشق از مرحلة جسمی عبور میکند و در روان معشوق نفوذ میکند. فرانکل در این مورد چنین میگوید:

«یک گام بالاتر از عشق جنسی، نگرههای شهوی نسبت به یار است. شخص مستعد عشق به مفهوم ویژة کلمه «شهوی» فقط از نظر جنسی به هیجان نیامده است بلکه اگر ما موجودیت جسمانی یار را بهعنوان بیرونیترین لایة او تصور کنیم، میتوان گفت که عشقورزی در این مرحله در لایة عمقیتر بعدی نفوذ میکند و وارد ساختار روانی یار میشود. این نوع عشق مشابه همان چیزی است که عامة مردم آن را «خاطرخواهی» مینامند و ما خاطرخواه ویژگیهای روانی یار شدهایم. در این مرحله از عشق، دیگر شخص در حالت هیجان جسمانی صِرف نیست بلکه هیجان روانیاش تحریک شده است. تحریک با روان ویژه (نه یگانه) یار و بهتر بگوییم با صفتهای مَنشی ویژه ی یار تحریک شده است. پس نگره ی ، نگره به خاطرخواهی، معطوف  به وجود روانی است اما این نوع عشق هم تا عمق وجود یار نفوذ نمیکند. نفوذ در عمق وجود یار با عشق است.


3- عشق :

در این مرحله از عشق، عشقورزی از لایههای جسمانی و روانی معشوق میگذرد و در روح او نفوذ میکند؛ بهگونهای که عاشق صفات معشوق را پیدا کرده خود را فراموش میکند.


فرانکل میگوید: عشق ، تنها شیوهای است که با آن میتوان به اعماق وجود انسانی دیگر دست یافت و هیچکس توان آن را ندارد که جز از راه عشق به جوهر وجودی انسانی دیگر راه یابد. عشق ورزیدن نشانة ارتباط یافتن با دیگری بهعنوان شخصی است. جنبه ی عشق است که ما را یاری میدهد تا صفات اصلی و ویژگیهای واقعی محبوب را ببینیم و حتی چیزی را که بالقوه در اوست و باید شکوفا گردد، درک کنیم. 


فرانکل معنویت را از ویژگیهای انسان میداند و معتقد است که وجدان و عشق از رهگذر معنویت مایه میگیرند.  به عبارت دیگر، او یکی از راههای معنا بخشیدن به زندگی را درک و دریافتن فرد دیگری از راه عشق میداند که موجب میشود انسان از خود فراتر رود  و به این طریق درد و رنج خود را فراموش کند؛ کاری که خودش در زندان تجربه میکند. او در سختترین شرایط و در گرمای شدید آفتاب، در حین کار کردن، زمانی که از خستگی مفرط کلافه شده است، از خود فراتر میرود. به زنش فکر میکند و خود را در خانه میبیند. به گونهای که تا غروب نه متوجه سختی کار میشود و نه درد و رنج و شدت گرما را بالای سر خود حس میکند.

«روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت

روزی که کمترین سرود
بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان
برادری ست
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل افسانه ایست
و قلب
برای زندگی بس است

روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است
تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی
روزی که آهنگ هر حرف، زندگی ست
تا من به خاطر آخرین شعر، رنج جستجوی قافیه نبرم
روزی که هر حرف ترانه ایست
تا کمترین سرود بوسه باشد

روزی که تو بیایی، برای همیشه بیایی
و مهربانی با زیبایی یکسان شود
روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم .

و من آنروز را انتظار می کشم
حتی روزی
که دیگر
نباشم»


شاملو




هوا هوای بهار است و باده باده ی ناب

به خنده خنده بنوشیم جرعه جرعه شراب

در این پیاله ندانم چه ریختی، پیداست

که خوش به جان هم افتاده اند آتش و آب

فرشته روی من، ای آفتاب صبح بهار

مرا به جامی از این آب آتشین دریاب

به جام هستی ما، ای شراب عشق بجوش

به بزم ساده ما، ای چراغ ماه بتاب

گل امید من امشب شکفته در بر من

بیا و یک نفس ای چشم سرنوشت بخواب

مگر نه خاک ره این خرابه باید شد

بیا که کام بگیریم ازین جهان خراب

بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک

شاخه های شسته، باران خورده، پاک

آسمان آبی و ابری سپید

برگ های سبز بید

عطر نرگس رقص باد

نغمه ی شوق پرستو های شاد

خلوت گرم کبوتر های مست .

نرم نرمک می رسد اینک بهار

خوش به حال روزگار

خوش به حال چشمه ها و دشت ها

خوش به حال دانه ها و سبزه ها

خوش به حال غنچه های نیمه باز

خوش به حال دختر میخک که می خندد به ناز

خوش به حال جام لبریز از شراب

خوش به حال آفتاب


زمزمه فریدون مشیری از بهار



سیرز و وون (A.Sears&Y.Vonne) در پژوهشی  با عنوانِ (Citizenship Education) که در سال 2005 میلادی در کشور کانادا به انجام رسانده اند؛ برای یک "شهروند مطلوب "  ویژگی های زیررا خاطر نشان کرده اند به نظر می رسد که بشود این ویژگی ها را به سایر جوامع نیز تعمیم داد:

1-   داشتن توانایی مذاکره و مشارکت با دیگران؛ احترام گذاردن به تفاوت ها و تضادها؛ گوش دادن سازنده به دیگران؛ توانایی به دست آوردن داده ها ی مورد نیاز از کتابخانه ها، اینترنت و نشست های عمومی ؛ و بیان ایده ها.

2-   داشتن اطمینان و جرأت برای فراکنشی عمل کردن؛ باورهای مستقل؛ مسئولیت پذیری و استقلال فردی،مالی،ی و غیره.

3-   داشتن دانش مناسب وکافی در باره ی اموری چون: چگونگی سازمان یافتن جامعه؛ شیوه ی عملکرد دولت محلی و ملی؛آگاهی از باورها و دیدگاه های اساسی احزاب ی عمده ی کشور و ایدئولوژی و فلسفه ی ی.


نیما عشق را تنها در مفهوم والا و گستردهی آن می پذیرد و می گوید:

«شاعری که فقط غزل می سراید و موضوع عشق او، عامیانه و همان عشقی است که هر باشعوری دارد، گمان نمی کنیم تصویری چنان چنگ به دل زن باشد. این عشق را بسنجید با آثارشاعرانی که عشق شاعرانه پیدا کرده اند و این کیما، سراپای حرفهای عاشقانه آنها را در هر جا، در موضوع های عاشقانه هم تغییر داده است. در بین شعرای ما حافظ و ملا، عشق شاعرانه دارند. »

وی در ادامه می گوید:

«در بین شعرای ما، حافظ و ملا عشق شاعرانه دارند، همان عشق و نظر خاصی که همپای آن است و شاعر را به عرفان می رساند. در سعدی این خاصیت بسیار کم است، عشق او عشق عادی است. عشقی که شهوت را بدل به احساسات کرده است. »


نیما یوشیج(1368)؛ دربارة شعر و شاعری ؛ گردآوری: سیروس طاهباز؛ دفترهای زمانه؛چاپ اول.


شاملو چه زیبا سروده:


برای زیستن دو قلب لازم است

قلبی که دوست بدارد، قلبی که دوستش بدارند

قلبی که هدیه کند

قلبی که بپذیرد

قلبی که بگوید

قلبی که جواب بگوید


قلبی برای من،

قلبی برای انسانی که من می‌ خواهم

تا انسان را در کنار خود حس کنم

.

انسانی که مرا برگزیند

انسانی که من او را برگزینم

انسانی که به دست های من نگاه کند

انسانی که به دست هایش نگاه کنم


انسانی در کنار من

تا به دست های انسان نگاه کنیم

انسانی در کنارم، آینه یی در کنارم

تا در او بخندم، تا در او بگریم.


بابا لنگ دراز عزیزم


تمام دلخوشی دنیای من به این است که ندانی و دوستت بدارم!

وقتی می فهمی و میرانی ام،

چیزی درون دلم فرو می ریزد .

چیزی شبیه غرور!


بابا لنگ دراز عزیزم،

لطفا گاهی خودت را به نفهمیدن بزن و بگذار دوستت بدارم .

بعد از تو هیچکس الفبای روح و خطوط قلبم را نخواهد خواند .

نمی گذارم . نمی خواهم .!


بابا لنگ درازِ من،

همین که هستی دوستت دارم .

حتی سایه ات را که هرگز به آن نمی رسم .!

 

فرازی از کتابِ: « بابا لنگ دراز اثر جین وبستر»


فرخ رو پارسا ،در اسفند سال ۱۳۰۱ در باغی خارج از شهر قم به دنیا آمد.

مادر وی فخرآفاق پارسا از فعالان حقوق ن و مدیر مجله «جهان ن» بوده و پدرش فرخ‌دین پارسا کارمند وزارت بازرگانی و مدیر مجله‌های «اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران» و «عصر جدید» بود.

زندگی‌نامه

فرخ‌رو پارسا تحصیلات ابتدایی خویش را در دبستان هما در تهران سپری نمود و برای ادامه تحصیل در دوره متوسطه به دانشسرای مقدماتی رفت. وی توانست دوره متوسطه را با کسب رتبه اول به پایان رسانده و به دانشسرای عالی راه یابد.

او در سال ۱۳۲۱ دانشسرای عالی را با اخذ مدرک لیسانس در رشته علوم طبیعی به پایان رسانید و به دانشگاه تهران راه یافت. وی تحصیلات دانشگاهی خویش را در رشته پزشکی ادامه داد و توانست در سال ۱۳۲۹ با اخذ درجه دکترا از دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل گردد.

فرخ‌رو پارسا در سال ۱۳۲۱ با احمد شیرین‌سخن ازدواج کرد و از همان سال پس از اخذ مدرک لیسانس از دانشسرای عالی به تدریس در دبیرستان‌های تهران پرداخت. او پس از پایان تحصیلات دانشگاهی تا مقطع دکترا، علی‌رغم اینکه در رشته پزشکی دانش‌آموخته شده بود کار طبابت را رها کرد و ترجیح داد که به کار فرهنگی بپردازد؛ بدین ترتیب او در وزارت فرهنگ آن دوران مشغول به کار شد.

وی در سال ۱۳۳۳خ به همراه تنی چند از همکارانش «انجمن بانوان فرهنگی» را برای دبیرستان‌های دخترانه آن دوران تأسیس نمود و در سال ۱۳۳۵خ به عنوان یکی از اعضای هیئت رئیسه «شورای همکاری جمعیت‌های بانوان ایرانی» انتخاب شد.

فرخ‌رو پارسا همچنین نخستین مدیر کل زن در ایران بود. در سال ۱۳۳۹ با آغاز به کار دانشگاه ملی ایران، وی عهده‌دار سِمَت مدیر کلی دبیرخانه دانشگاه ملی ایران شد. انتصاب یک زن به این سمت، اعتراضات زیادی را در محافل اداری، فرهنگی و ی تهران به راه انداخت ولی مقامات دانشگاه توانستند از برکناری فرخ‌رو پارسا جلوگیری کنند.

وزارت

او در سال ۱۳۴۷ به عنوان وزیر آموزش و پرورش انتخاب شد. در هنگام وزارت وی سیدمحمد حسینی بهشتی(شهید باهنر) و محمدجواد باهنر(شهید باهنر) در امر تهیه کتابهای درسی از مشاورین فرخ‌رو پارسا و از حقوق‌بگیران آن وزارتخانه بودند.

مرکز اسلامی هامبورگ سالها زیر نظر محمد بهشتی از فرخ‌رو پارسا بودجه دریافت می‌کرد. محمد بهشتی حتی از طرف همان وزارتخانه به ماموریت‌هایی، از جمله به آبادان، فرستاده شد. محمدجواد باهنر نیز از وزارت آموزش و پرورش تحت وزارت فرخ‌رو پارسا امتیاز تأسیس چند مدرسه ملی مذهبی را گرفته بود که در نقاط مختلف تهران قرار داشتند.[۵]

محاکمه و اعدام

فرخ رو پارسا در دادگاه انقلاب اسلامی

پس از انقلاب ۱۳۵۷ خورشیدی، وی با اتهاماتی چون: «حیف و میل اموال بیت المال و ایجاد فساد در وزارت آموزش و پرورش و کمک به نشو و نمای فحشا در آموزش و پرورش و همکاری مؤثر با ساواک و اخراج فرهنگیان انقلابی از وزارت فرهنگ ایران و غیره…» در دادگاه انقلاب اسلامی شعبه تهران به ریاست محمدی گیلانی محاکمه شد و به عنوان «مفسد فی الارض» (عامل فساد بر روی زمین) در تاریخ ۱۸ اردیبهشت سال ۱۳۵۹ برابر با ۸ مه سال ۱۹۸۰ اعدام گردید.

مرده‌شوی‌های انقلابی، از شستن جسد فرخ‌رو پارسا که به نام «مفسد فی‌الارض» اعدام شده بود، خودداری کردند. به‌ناچار ن خانواده پیکر او را شستند.

منبع:ویکی پدیا



سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی

دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی

چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو

ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی

زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت

صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی

سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل

شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی

در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست

ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی

اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست

رهروی باید جهان سوزی نه خامی بی‌غمی

آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به دست

عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی

خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم

کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی

گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق

کاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی



کودکی و نوجوانی

رابعه دختر کعب قُزداری که به رابعه بلخی هم شناخته شده‌است، شاعر پارسی‌گوی نیمه نخست سده چهارم هجری (۹۱۴-۹۴۳میلادی) است. وی طبق اسناد موجود، نخستین شاعر زن پارسی گوی است. پدرش کعب قزداری، از عربهای کوچیده به خراسان و فرمانروای بلخ و سیستان و قندهار و بست بود. از تاریخ ولادت و مرگ رابعه اطلاعات درستی در دست نیست. آنچه قطعیست آن است که او همدوره با سامانیان و رودکی بوده تنها مدرک مستند از زندگی رابعه، روایتی‌ست که عطار نیشابوری در حکایت بیست و یکم کتابِ الهی‌نامه خویش در بحر هَزج مسدّس محذوف، در چهارصد و اندی بیت آورده‌است. آنچه از این روایت برمی‌آید آنست که رابعه دختر کعب قزداری، والی بلخ بوده و برادری بنام حارث داشته. کعب علاقه خاصی به رابعه داشته و در پرورش و تعلیم او کوشا بوده و به جهت توانایی‌های بی‌نظیر او در هنر و فنون، او را با لقب زین‌العرب (زینت قوم عرب) خطاب می‌کرد. رابعه به استناد گفتار عطار، در سرودن شعر و هنر نقاشی به‌غایت توانمند و در شمشیرزنی و سوارکاری بسیار ماهر بوده‌است.

دیدار با بکتاش

پس از مرگ کعب، حارث بر تخت پدر می‌نشیند و در یکی از بزم‌های شاهانه او، رابعه با بکتاش، از کارگزاران نزدیک حارث دیدار می‌کند. عطار جایگاه بکتاش در دربار را کلیددار خزانه عنوان کرده‌است. رابعه بی‌درنگ دل به بکتاش می‌بازد و در نهایت دایهٔ رابعه که از علاقه رابعه به بکتاش آگاه می‌شود، میان آن دو واسطه می‌شود. رابعه خطاب به بکتاش نامه‌ای می‌نویسد و تصویری از خویش ترسیم کرده و پیوست آن نامه می‌کند و بدست دایه می‌سپارد تا بدو رساند. چون بکتاش نامه رابعه را می‌خواند و تصویر او را می‌بیند بدو دل می‌بازد و نامه‌اش را پاسخ می‌دهد. این نامه‌نگاری‌های پنهانی ادامه پیدا می‌کند و رابعه اشعار فراوانی خطاب به بکتاش ضمیمه نامه‌ها کرده و برای او می‌فرستد. ظاهراً روزی بکتاش رابعه را در دهلیزی می‌بیند و آستین او را می‌گیرد که «چرا مرا چنین عاشق و شیدا کردی اما با من بیگانگی می‌کنی؟» رابعه از او آستین می‌افشاند که «عشق من به تو بهانه‌ایست بر عشقی عظیم‌تر» و او را بخاطر افتادن در دام شهوت نکوهش می‌کند.

رابعه در میدان نبرد

بر اساس روایت عطار، روزی لشکر دشمن به حوالی بلخ می‌رسد و بکتاش به همراه سپاه بلخ به نبرد می‌رود. رابعه که تاب بی‌خبری از وضعیت بکتاش را ندارد، با لباس مبدل و روی پوشیده، پنهانی در پس سپاه بلخ به میدان جنگ می‌رود. بکتاش در گیرودار نبرد زخمی می‌شود و رابعه که جان بکتاش را در خطر می‌بیند، شمشیر کشیده و به میانه میدان می‌رود و پس از کشتن تعدادی از سپاهیان دشمن پیکر نیمه جان بکتاش را بر اسب کشیده از مهلکه نجات می‌دهد:

بگفت این و چو مردان برنشست او
از آن مردان تنی را ده بخست او
بــرِ بکتــاش آمد، تیـــــغ در کف

وز آنجا برگرفتش برد با صف

نهادش پس نهان شد در میانه
کس‌اش نشناخت از اهل زمانه

رابعه و رودکی

در روایت عطار، رابعه روزی در راه با رودکی که عازم بخارا بوده دیدار می‌کند. رودکی شیفته توانایی رابعه در سرودن شعر می‌شود و او را تحسین می‌کند و با او به صحبت و مشاعره می‌نشیند. عطار آن واقعه را این‌گونه در الهی‌نامه می‌آورد:

نشسته بود آن دختــر دلفروز
براه و رودکی می‌رفت یک روز
اگر بیتی چو آبِ زر بگفتــــی
بسی دختر از آن بهتر بگفتی
بسی اشعار گفت آن روز اُستاد
که آن دختر مجاباتش فرستاد
ز لطف طبع آن دلداده دمساز
تعجب مانـــد آنجا رودکی باز

رودکی پس از آن راهی بخارا می‌شود و در بزمی در دربار امیر سامانی شعری که از رابعه به یادداشت بازگو می‌کند که بسیار مورد پسند امیر می‌افتد و چون از آن سؤال می‌کنند، رودکی داستان آشنایی‌اش با رابعه و عشق او به بکتاش را برای شاه بازگو می‌کند، غافل از اینکه حارث نیز در آن بزم حاضر است و از آن داستان باخبر می‌شود. حارث بسیار خشمگین می‌شود، به بلخ بازمی‌گردد و پس از یافتن صندوقی حاوی اشعار رابعه در اتاق بکتاش، به گمان ارتباط نامشروع آنان، فرمان می‌دهد بکتاش را در زندان افکنده و رابعه را به گرمابه برده و رگِ دستان او را بگشاید و درِ گرمابه را به سنگ و گچ مسدود کنند. روز بعد چون در گرمابه را می‌گشایند، پیکر بیجان رابعه را مشاهده می‌کنند که با خون خویش اشعاری را خطاب به بکتاش با انگشت بر دیوارهٔ گرمابه نگاشته‌است. بکتاش پس از آن، به نحوی از زندان می‌گریزد و شبانه سر از تن حارث جدا می‌کند، سپس بر مزار رابعه رفته و جان خویش را می‌گیرد.

از رابعه جز هفت (به روایتی یازده) غزل و قطعه در دست نیست. ظاهراً تمامی اشعار وی بدست برادرش حارث معدوم گردیده و الباقی در گذر زمان از بین رفته‌است. اما قلیل اشعار بازمانده از وی بیانگر ذوق سرشار وی و تسلط او بر سرایش شعر است. رابعه را مادر شعر پارسی خوانده‌اند.

غزلی از رابعه را با هم زمزمه می کنیم:


عشق او باز اندر آوردم به بند
کوشش بسیار نامد سودمند
عشق دریایی کرانه ناپدیــــد
کی توان کردن شنا ای هوشمند
عشق را خواهی که تا پایان بری
بس بباید ساخت با هر ناپسند
زشت باید دید و انگارید خوب
زهر باید خورد و انگارید قند
توسنی کردم ندانستم همی
کز کشیدن تنگ‌تر گردد کمند










تولد و خانواده

مهرانگیز دولتشاهی در سال 1296 خورشیدی در شهر اصفهان دیده به جهان گشود.اوخواهرزاده صادق هدایت، دختر محمدعلی میرزا شکوه الدوله، وزیر پست و تلگراف و تلفن در حکومت پهلوی، خواهر مهین دولتشاهی، همسر مظفر فیروز وزیر کار در کابینه احمد قوام می‌باشد.

تحصیلات

مهرانگیز دولتشاهی تحصیلات دانشگاهی خود را در آلمان گذراند و موفق به کسب مدرک دکترا در رشتهٔ علوم اجتماعی شد.

فعالیت‌های اجتماعی

مهرانگیز دولتشاهی بخش عمده‌ای از عمر خود را صرف بهبود امور ن ایرانی کرد. وی در سال ۱۳۲۵ خورشیدی، در سازمان خدمات اجتماعی و انجمن حمایت از زندانیان مشغول به کار شد. وی پیش از سفر کاری به دانمارک، «جمعیت راه نو» را تأسیس کرده بود که در جهت احقاق حقوق ن ایرانی فعالیت می‌کرد. او برای اینکه به ت آن زمان نشان دهد فعالیت این جمعیت در جهت بی بندوباری ن جامعه نیست، با تنی چند از ان برجسته زمان من‌جمله آیت‌الله بروجردی و امام موسی صدر دیدارهایی داشت.

وی یکی از مبتکران قانون حمایت خانواده بود که حق طلاق را برای ن به رسمیت می‌شناخت و اختیار همسر دوم را توسط مرد منوط به اجازهٔ همسر اول می‌کرد.

کتاب جامعه، دولت و جنبش ن ایران از آخرین نوشته‌های مهرانگیز دولتشاهی است.

فعالیت‌های ی

مهرانگیز دولتشاهی به مدت سه دوره، به عنوان نماینده کرمانشاه در مجلس شورای ملی حضور داشت.

در دوره وزارت عباسعلی خلعتبری در وزارت امور خارجه ایران، از مهرانگیز دولت‌شاهی برای تصدی سفارت ایران در دانمارک دعوت به عمل آمد و در سال ۱۳۵۴خورشیدی به عنوان اولین سفیر زن عازم سفارت ایران در دانمارک شد و تا زمان پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ به این مأموریت ادامه داد.

درگذشت

در مهر ۱۳۸۷ در سن ۹۱ سالگی در پاریس درگذشت.

منبع: ویکی پدیا

او به عنوان اولین بانوی استاد دانشگاه، کرسی نقد ادبی را در دانشگاه تهران پایه‌گذاری کرد و در عین حال به عنوان یکی از فعالان حقوق زن در ایران شناخته شد. فاطمه رضازاده محلاتی معروف به فاطمه سیاح – (زاده ۱۲۸۱ شمسی در مسکو و درگذشته ۱۳۲۶ شمسی در تهران) روشنفکر، دکترای ادبیات و از بنیانگذاران کانون بانوان در وزارت فرهنگ بود.

او در سال ۱۲۸۱ شمسی در شهر مسکو متولد شد. پدر او میرزا جعفرخان رضازاده محلاتی، استاد زبان و ادبیات فارسی در مسکو، از ابتدای جوانی به روسیه مهاجرت کرده بود.مادر او آلمانی‌تبار و بزرگ‌شده روسیه بود.

فاطمه سیاح، تحصیلات متوسطه و عالی خود را در مسکو گذراند و از دانشکده ادبیات اونیورسته مسکو در ادبیات اروپایی به گرفتن درجه دکترا نائل شد. موضوع رساله دکترای او، آناتول فرانس در ادبیات فرانسه بود.او در مسکو با پسرعمویش، حمید سیاح ازدواج کرد، اما پس از سه سال از او جدا شد. فاطمه سیاح در سال ۱۳۱۲ شمسی، در پی وقوع انقلاب روسیه، به همراه پدرش به ایران آمد.

او در ایران، به عضویت کنگره فردوسی درآمد و به تدریس زبان فرانسوی و روسی پرداخت، تا این که در سال ۱۳۱۷ در دانشگاه تهران به درجه دانشیاری و در سال ۱۳۲۲ به درجه استادی رسید. او در بخش ادبیات زبان‌های خارجه دانشگاه تهران، کرسی نقد ادبی و ادبیات تطبیقی را پایه‌گذاری کرد؛ هرچند که این کرسی پس از درگذشت وی، به‌علت نبود جانشین مناسب منحل شد. سبک و سیاق او در نقد ادبی، مبتنی بر رئالیسم و مارکسیسم و تحت تأثیر نقادان برجسته روس از جمله بلینسکی و چرنیشفسکی بود.

او در سال ۱۳۲۵ به عضویت نخستین کنگره نویسندگان ایران درآمد.او در مقام استادی دانشگاه، جدی و سخت‌کوش بود و برخی از دانشجویانی که پرورش داد، به چهره‌های برجسته‌ای تبدیل شدند؛ از جمله سیمین دانشور که پایان‌نامهٔ دکترای خود را با کمک او نگاشت.


فاطمه سیاح را می‌توان از جمله نخستین منتقدان ایرانی دانست که به مبانی و اساس نقد جدید توجه نشان داده‌است. محمد دهقانی، نویسنده و منتقد ادبی، او را تنها منتقد ادبی واقعی زمان خود می‌داند. فاطمه سیاح فعالیت ادبی خود را در ایران با نوشتن مقاله برای نشریات فرهنگی شروع کرد و تا پایان عمر به این کار ادامه داد. او نخستین منتقد ایرانی است که دربارهٔ تاریخ تطور رمان و سبک نویسندگانی مانند بااک، داستایوسکی، پوشکین و چخوف به بحث و ارائه نظر پرداخته‌است. او دانش گسترده‌ای در مورد رمان‌نویسی و مکتب‌های ادبی داشت. سیاح در سال ۱۳۱۲ مقاله‌ای را با عنوان کیفیت رمان در پاسخ به احمد کسروی به چاپ رساند. کسروی، رمان را افسانه‌بافی و دروغ‌پردازی و خواندن رمان را تباه کردن عمر دانسته‌بود.

فاطمه سیاح پس از ورود به ایران، به جنبش مدنی ن ایرانی پیوست که از دوره مشروطه با تشکیل انجمن‌ها و انتشار نشریات ویژه ن شروع شده‌بود. او در زمینهٔ حقوق ن و ارتقای سطح علمی و فرهنگی آنان به چهره‌ای شاخص تبدیل شد. در سال ۱۳۲۲ همزمان با تشکیل حزب ن ایران، به عضویت آن درآمد. این حزب بعدها به شورای ن ایران تغییر نام یافت. او از طرف حزب برای سخنرانی به ترکیه سفر کرد و در سال ۱۳۲۴ با کمک شمار دیگری از ن فعال آن دوران، از جمله سیمین دانشور، زهرا خانلری و فروغ حکمت، نخستین شماره نشریه حزب را منتشر کرد. از جمله فعالیت‌های حزبی او در این دوران، شرکت در کنگرۂ صلح پاریس بود. او در سال ۱۳۲۵ به عضویت کمیته مرکزی سازمان ن ایران و جمعیت شیر و خورشید سرخ بانوان ایران درآمد.

دیدگاه‌های فاطمه سیاح در مورد نقش و جایگاه ن در تاریخ ادبیات ایران، در سلسله مقالاتی با عنوان مقام زن در ادبیات و اجتماع در سال‌های ۱۳۱۵ تا ۱۳۱۹ در مجلات مهر و ایران امروز به چاپ رسید. او گفتارهایی در مورد بررسی مقام زن در ادبیات اروپایی از قرن شانزدهم تا بیستم میلادی نوشته‌است، اما تأکید کرده که عده نویسندگان زن در قیاس با مردان بسیار اندک است.
به‌عقیدهٔ او، ن قوهٔ مشاهدهٔ باطنی و نفسانی قوی دارند و از این رو در نوشتن خاطرات و زندگی‌نامه توانا هستند. اما در عوض، از مشاهده خارجی محرومند و لذا در تصویر کردن صحنه اجتماعی یک دوره تاریخی از زندگی مردم کارنامه درخشانی ندارند؛ چنان‌که در قرن نوزدهم، در برابر دوازده نویسنده نامدار مرد، تنها دو نویسنده برجسته زن ظهور کرده‌اند. به‌عقیدهٔ او، ن نمی‌توانند از حوزه عواطف شخصی خود خارج شوند و وضع اجتماعی یک ملت را ترسیم کنند.

فاطمه سیاح در ۱۳ اسفند ماه ۱۳۲۶ شمسی در سن ۴۵ سالگی در تهران بر اثر بیماریِ قند و سکته قلبی درگذشت و در گورستان ابن بابویه به خاک سپرده شد. پس از مرگ، کتابخانه شخصی او مشتمل بر بیش از دو هزار جلد کتاب، بنا به وصیتش به کتابخانه دانشکده ادبیات دانشگاه تهران اهدا شد.



تک‌آهنگ «ناب» علی پهلوان خواننده، آهنگساز، شاعر و ترانه‌سرا در مسابقه بین‌المللی آهنگسازی سال ۲۰۱۸ از بین ۱۹هزار اثر، مقام نخست را در بخش «صدای مردم» کسب کرد.

در مرحله نهایی این مسابقه، داوران که ترکیبی از هنرمندان موسیقی مانند آدام لمبرت و مارک آنتونی و مدیران صنعت موسیقی بودند، آهنگ‌های برتر هر سبک را معرفی کردند و قطعه «ناب»، در بخش موسیقی دنیا (آثار غیرانگلیسی‌زبان) شرکت کرد و در بخش دیگری از مسابقه، تمام آثاری که به مرحله‌ نهایی رسیده‌اند روی سایت اصلی این مسابقه به آدرس songwritingcompetition.com  قرار گرفت و به رای عمومی گذاشته شد که آهنگ ناب علی پهلوان با بیشترین آرا برنده‌ بخش «صدای مردم» شد. قطعه ناب با شعر، آهنگ و صدای علی پهلوان اواخر مردادماه سال گذشته توسط شرکت ترانه شرقی منتشر شد.



همنوایی با نیمایوشیج

صبح چون روی می گشاید مهر
روی دریای سرکش و خاموش
می کشد موج های نیلی چهر
جبه ئی از طلای ناب به دوش.

صبحگه، سَرد وترَ، درآن دم ها
که زدریا نسیم راست گذر
گل مریم به زیرشبنم ها
شستشو می دهد بروپیکر.

صبحگه، کانزوای وقت و مکان
دلرباینده ست وشوق افزاست
برکنارجزیره های نهان
قامت با وقارقو پیداست.

آنچنانی که از گلی دسته
پیش نجوای آب ها تنها
وسط سبزه ی خزه بسته
تنش از سبزه بیشتر زیبا.

می دهد پای خود تکان، شاید
که کند خستگی زتن بیرون
بال های سفید بگشاید
بپرد دربرابرهامون.

بپرد تا بدان سوی دریا
در نشیب فضای مثل سحر
برود ازجهان خیره ی ما
بزند درمیان ظلمت پَر.

برود در نشیمن تاریک
با خیالی که آن مصاحب اوست
در خط روشن چو مو باریک
بیند آن چیزها که در خور قوست.

لکَ ابری که دور می ماند
موج هائی که می کنند صدا
وندرآن جا کسی نمی داند
که چه اشکال می شوند جدا.

لیک مرغ جزیره های کبود
درهمین دم که او به تنهائی
سینه خالی زفکر بود و نبود
می کند فکرهای دریائی.

نظرانداخته سوی خورشید
نظری سوی رنگ های رقیق
با تکانی به بال های سفید
بجهیده ست روی آب عمیق.

برخلاف تصورهمه ، او
شادوخرم به دیدن آب ست
گرکسی هست یا نه، ناظرقو
قودرآغوش موج ها خواب ست.




در آستانه ی ورود به ماه دعا و عبادت ،فرازی از معصوم را مرور می کنیم:

امام زین العابدین علیه السلام در مناجات ذاکرین در مقام قدردانی از نعمت های الهی،چنین می گوید:

«بارالها،از بزرگترین نعمت های تو این است که

اجازه دادی با تو مناجات کنیم و در پیشگاهت دعا نماییم

و به واسطه دعا با تو سخن بگوییم



 

ای همه شکل تو مطبوع و همه جای تو خوش

دلم از عشوه شیرین شکرخای تو خوش


همچو گلبرگ طری هست وجود تو لطیف

همچو سرو چمن خلد سراپای تو خوش


شیوه و ناز تو شیرین خط و خال تو ملیح

چشم و ابروی تو زیبا قد و بالای تو خوش


هم گلستان خیالم ز تو پر نقش و نگار

هم مشام دلم از زلف سمن سای تو خوش


در ره عشق که از سیل بلا نیست گذار

کرده‌ام خاطر خود را به تمنای تو خوش


شکر چشم تو چه گویم که بدان بیماری

می‌کند درد مرا از رخ زیبای تو خوش


در بیابان طلب گر چه ز هر سو خطریست

می‌رود حافظ بی‌دل به تولای تو خوش



 
" صفر" و " یک" دلالت بر منطق فازی در این نوشته ندارند، بل که عناوین دو کتاب هستند که خالق شان ،کسی نیست جز،دکتر مسعود ناصری.

او در خصوص دو کتابش در پیش گفتار کتاب " صفر " چنین می گوید :
« کتاب "یک" ، جهان را موجودی "یک" پارچه به تصویر می کشد و بیشتر بر شبکه رابط بین اجسام تمرکز دارد که من آن را دنیای " داناک " یا " شعور " نامیده ام.دنیایی که نادیدنی است.البته ، نه به این معنی که دنیای داناک یا شعور ، دنیایی غیرمادی است،چراکه می توان نمود واثرات آن را مشاهده کرد. از دیدگاه فیزیک مدرن نیز دنیای داناک ،مکمل دنیای ماده است. اعتقاد بر این است که در نهایت تنها یک میدان واحد وجود دارد که فضا – زمان را پر می کند و ماده جامد چیزی نیست،مگر قسمتی متمرکز از آن میدان، و داناک ،مجموعه قوانین حاکم بر آن میدان است. به طور خلاصه ،کتاب " یک " معرف دنیای داناک است ،به ارائه قوانین حاکم بر آن پرداخته ، کاربرد و نمود داناک را در دنیای ملموس ما مورد بحث قرار می دهد.
کتاب حاضر ( منظور کتاب صفر (، دنیای مکمل دنیای داناک ، یعنی دنیای اجسام مادی مانند سنگ ، اتم ، بدن ، درخت ،خورشید ، گوسفند ، کهکشان وغیره را مورد توجه قرار می دهد. فناوری رایانه ای ودستاوردهای بزرگ آن نشان می دهند که می توان دنیایی ملموس و معنی دار ساخت که تنها بر " صفر " و " یک " استوار شده باشد. .(کتاب صفر) حرف های تازه زیادی هم برای گفتن دارد. از پیدایش جهان و چگونگی شکل گیری ساختار پیچیده و نظم شگفت آور آن ، از "من " و "تو" و توهم جدا بودنمان ،از موجودات دنیاهایی با ابعاد بالاتر و برداشت متقابلمان ، از زمان و احتمال سفر در آن ، از توهماتی که انسان آنها را واقعیت تعبیر می کند و واقعیاتی که توهم فرض می شوند ، از نقاشی و موسیقی و اینکه چگونه یک اثر هنری شاهکار و یا یک نفر نابغه از آب در می آید ، از طبیعت و هماهنگی با آن یا تسخیرش و.«.
در هر صورت ، مطالعه این دو کتاب خواندنی به همه دانش آموختگان به وِیژه دانش آموختگان علوم انسانی و در راس آن به ادبا و شعرا ، دانشگران تربیتی و جامعه شناسی توصیه می گردد  .همچنین خواندن این دو کتاب خاص، به همه فارغ التحصیلان فیزیک و مکانیک در مقاطع کارشناسی،کارشناسی ارشد و دکترا؛ موکدا تاکید می شود!! چرا که خواندن این دو کتاب موجب " خانه تکانی " اساسی در فضای " اندیشه و تفکر" می شود . بنابراین ، هرکس هوس خانه تکانی فکری دارد  ، بسم الله !!!


آفرینش، رمانی تاریخی است از نویسنده، نمایش نامه نویس و فعال ی روشنفکر آمریکایی، گور ویدال.

شخصیت اصلی و راوی داستان سیروس(یا همان کورش)اسپیتمه، نوه ی خیالی زرتشت ـ ازپدری ایرانی و مادری یونانی ـ و سفیر ایران در آتن است. زمان داستان سالهای سلطنت داریوش کبیر، خشایارشا و اردشیر اول(ربع آخر قرن ششم و نیمه ی اول قرن پنجم پیش از میلاد) و زمان روایت، اواخر عمر اسپیتمه، در دوره ی حاکمیت پریکلس بر آتن است. در این زمان او هفتاد و پنج ساله (و در اثر ابتلا به بیماری آب مروارید) نابیناست.

 سیروس داستان را نه برای خواننده، بلکه برای فیلسوف معروف یونانی دموکریت، که از بستگان مادری او و در سنین جوانی است، روایت می کند. در شروع داستان، آن دو از مراسمی در ادئون به خانه باز می گردند. در آن مراسم هرودوتِ مشهور، به مدت شش ساعت، تاریخ خود را برای مستمعین قرائت کرده است.

سیروس مدعی است که گفته های هرودوت در باره ی جنگ معروف سالامیس نادرست و اغراق آمیز است. دموکریت از او می خواهد علاوه بر شرح واقعی جنگ های ایران و یونان، خاطرات خود از سفر به هند و چین را هم برای او تعریف کند. سیروس می پذیرد و داستان پرماجرا و شگفت انگیزش را با خاطره ی خود از حادثه ی کشته شدن زرتشت در آتشکده ی بلخ به دست تورانیان مهاجم شروع می کند. او که از معدود بازماندگان آن ماجراست در آن زمان هفت ساله بوده و آخرین کلمات زرتشت (و به تعبیر او، اهورامزدا) را به گوش خود شنیده است. حاکم یا ساتراپ بلخ، گشتاسپ، پدر داریوش کبیر است. او که از پیروان زرتشت است، مهاجمین را سرکوب می کند و سیروس را که به جهت خویشی با زرتتشت و شنیدن آخرین سخنان او مورد احترام است، به همراه مادرش لائیس، به دربار داریوش می فرستد.


سیروس در دربار، با کمک آتوسا، همسر قدرتمند و با نفوذ داریوش، به مدرسه ی مخصوص شاهزادگان راه میابد و در آنجا با خشایارشا و مردونیه که هم سن و سال او هستند دوستی به هم می رساند که تا پایان عمر آن دو پابرجا می ماند.

سیروس در جوانی و در دوره ی سلطنت داریوش، به عنوان سفیر عازم هند می شود؛ در میانسالی به دستور خشایارشا به سفارت چین منصوب می گردد و مقارن اوایل سلطنت اردشیر اول، چنان که گفته شد، سفیر ایران در آتن است.

ویدال بی جهت دموکریت را به عنوان طرف صحبت سیروس برنگزیده است. سیروس فردی عقل گرا و شکاک است که به دلیل تربیت زرتشتی خود علاقه ی ویژه ای به دانستن حقایق غایی و آگاهی یافتن از چگونگی آفرینش و فرجام جهان دارد. او در طول مأموریت هایش علاوه بر آشنایی با شیوه های زندگی و عقاید مردمان گوناگون، در هند جینیزم و بودیسم را مستقیمأ از مهاویرا و بودا فرا گرفته و در چین پس از آموختن تائوئیزم از لائوتسه(استادلی)، از محضر کنفسیوس بهره ی فراوان برده است. انتخاب دموکریت که از برجسته ترین فیلسوفان پیش از سقراط و مشهور به ماده گرایی است، این فرصت را در اختیار ویدال قرار داده تا نظریات ادیان و اندیشیه های شرقی در امور گوناگون را با آراء فلاسفه ی یونان، به عنوان آباء اندیشه های فلسفی مغرب زمین مقایسه کند و قوت و ضعف هر یک را در ترازوی عقل دوگانه و دوگونه ی سیروس ـ دموکریت بسنجد.

آفرینش، رمانی نسبتاً حجیم و شامل نه بخش، یا کتاب، از قول اسپیتمه، در حال دیکته کردن خاطرات خود به دموکریت و یک مؤخره ی کوتاه از زبان دموکریت است.

تنوع و تعدد مباحثی که در طول داستان مطرح می شود، نشان دهنده ی آگاهی وسیع ویدال از تاریخ عمومی و تاریخ فلسفه و ادیان است. از او رمان دیگری به نام کتاب یولیانوس نیز به فارسی ترجمه و منتشر شده که در آن به ایران عهد ساسانی و برخورد میترائیزم و مسیحیت در زمان شاپور دوم پرداخته است.




میخواهم و میخواستمت تا نفسم بود

میسوختم از حسرت و عشق تو بسم بود

 

عشق تو بسم بود که این شعله بیدار

روشنگر شبهای بلند قفسم بود

 

آن بخت گریزنده دمی آمد و بگذشت

غم بود که پیوسته نفس در نفسم بود

 

دست منو آغوش تو هیهات که یک عمر

تنها نفسی با تو نشستن هوسم بود

 

بالله که جز یاد تو گر هیچکسم هست

حاشا که بجز عشق تو گر هیچکسم بود

 

سیمای مسیحائی اندوه تو ای عشق

در غربت این محلکه فریادرسم بود

 

لب بسته و پر سوخته از کوی تو رفتم

رفتم بخدا گر هوسم بود بسم بود


"فریدون مشیری"



سرایشی از مشیری

پرکن پیاله را
کاین آب آتشین
دیریست ره به حال خرابم نمی برد
این جامها
که در پی هم می شود تهی
دریای آتش است که ریزم به کام خویش
گرداب می رباید و آبم نمی برد

.
من با سمند سرکش و جادویی شراب
تا بیکران عالم پندار رفته ام
تا دشت پر ستارة اندیشه های ژرف
تا مرز ناشناختة مرگ و زندگی
تا کوچه باغ خاطره های گریز پا
تا شهر یادها
دیگر شرابم جز تا کنار بستر خوابم نمی برد
پر کن پیاله را
هان ای عقاب عشق
از اوج قله های مه آلوده دور دست
پرواز کن به دشت غم انگیز عمر من
آنجا ببر مرا
که شرابم نمی برد

آن بی ستاره ام که عقابم نمی برد
در راه زندگی
با این همه تلاش و تقلا و تشنگی
با این که ناله میکشم از دل
که آب! آب!
دیگر فریب هم به سرابم نمی برد
پر کن پیاله را .!




شرکت تولید کننده کفشی در شیکاگو در نظر می گیرد که کفش هایش را در یکی از جزایر که انسان هایی در آن زندگی می کردند،به فروش برساند.

ابتدا یک فروشنده را به آن جزیره می فرستد،فروشنده به محض پیاده شدن می بیند که بومیان جزیره همه بدون کفش هستند،بلافاصله با مدیر فروش شرکت تماس می گیرد ومی گوید من فردا برمیگردم چون اینجا همه پا هستند ونیازی به کفش ندارند.

چند ماه بعد،شرکت فرد دیگری را به آن جزیره می فرستد.فروشنده دوم همین که می بیند جمله بومیان پا هستند،با مدیر فروش تماس می گیرد و می گوید اینجا همه مردم پا هستند وبه کفش نیاز دارند لذا سه هزار جفت دیگرهم کفش بفرستید این تعدادکه آورده ام کم است!!!



یکی بود، یکی نبود. پادشاهی بود که وزیر با عقل و هوشی داشت. یک روز پادشاه همراه وزیرش سوار اسب شد و برای شکار به صحرا رفت تا آهویی شکار کند. آهو زرنگ و تیزرو بود. هر چه پادشاه تیر انداخت، به آهو نخورد. شاه و وزیرش با اسب دنبال آهو تاختند و ساعت ها آهو را دنبال کردند، اما اگر تو در کف دست من مویی می بینی، آن ها هم آهو را دیدند حتی به گرد پای آهو هم نرسیدند. انگار آهو یک قطره آب شده بود و رفته بود توی زمین.شاه و وزیرش خسته و کوفته رفتند و رفتند تا به روستایی سرسبز و آباد رسیدند باغ های آن روستا پر درخت بود و بر شاخه های درخت ها میوه های بسیاری سنگینی می کرد. پادشاه و وزیرش کنار جوی آبی، زیر درخت میوه ای نشستند تا کمی خستگی در کنند. اهالی ده از آمدن شاه و وزیرش خبردار شدند و به کدخدا خبر دادند که: «چه نشسته ای که ده ما میزبان شاه و وزیر شده است!»

کدخدا اهالی ده را جمع کرد، به هر کدام دستوری داد و هنوز یک ساعت بیشتر از رسیدن شاه و وزیر به آن ده نگذشته بود که یکی برای آن ها غذا آورد، یکی شربت آورد، یکی کباب آورد و چند نفری هم ساز و دهل ن به حضور میهمانان ده رفتند و به خوبی از آن ها پذیرایی کردند. با اینکه شاه و وزیرش به علت از دست دادن شکار و دویدن دنبال آهو ناراحت و خسته بودند، از دیدن آن ده خوش آب و هوا و پر نعمت و آن پذیرایی شاهانه خوشحال شدند و شکار آهو را فراموش کردند. شاه و وزیر، بعد از آنکه حسابی خستگی شان در رفت، راه افتادند و از آن ده آباد دیدن کردند. شاه رو به وزیرش کرد و گفت: «فکر نمی کردم وسط این بر بیابان، روستایی به این آبادی و خوش آب و هوایی وجود داشته باشد.»

وزیر گفت: « حتماً این ده کدخدای خوبی دارد و مردمش اهل قانون و حساب و کتاب هستند

شاه گفت: «رعایت قانون و کدخدای خوب، چه ربطی به درختان پر میوه و آب و هوای خوب دارد؟»

وزیر گفت: «یک سال به من فرصت بدهید تا در عمل جواب شما را بدهم.»

شاه قبول کرد. وزیر رو کرد به اهالی و گفت: «شاه از دیدن روستای آباد و پربرکت شما خیلی خوشحال شده است. فکر می کنم هر یک از شما اهالی این روستا، آدم های با فهم و شعوری هستید. به همین دلیل، شاه دستور داده است که اهالی با فهم و شعور این روستا را به حال خودشان بگذاریم و کدخدا را از بالای سرشان برداریم. از امروز به بعد، همه ی شما کدخدایید.»

اهالی روستا از این که این همه مورد توجه شاه و وزیر قرار گرفته بودند، خوشحال  شدند. شاه و وزیرش بار و بندیل خودشان را جمع کردند و با اسب هایشان به طرف قصرشان برگشتند.

آن شب در روستا همه خوشحال بودند. صبح که شد، کدخدای ده مثل روزهای پیش، مسئول آبیاری را صدا کرد و گفت: «برنامه ی تقسیم آب را بیاور ببینم امروز آب رودخانه باید به باغ کدام یک از اهالی روستا برود.»میر آب، لبخندی زد و گفت: « من دیگر مسئول آبیاری نیستم. همان طوری که شاه دستور داده، خودم برای خودم یک کدخدا هستم و با قانون و برنامه ی تقسیم آب کاری ندارم.»آبیار، دستیارش را صدا کرد و گفت: «آهای پسر! بیلت را بردار و آب رودخانه را به طرف باغ خودم بفرست.»دستیار میراب هم لبخندی زد و گفت: «خودت می دانی که از امروز من خودم کدخدا هستم و می دانم که چه کاری باید بکنم. نیازی هم به برنامه و دستور جناب عالی ندارم.»

از آن روز به بعد، آسیابان کارش را رها کرد و گفت: «من آسیابان نیستم، کدخدا هستم.»

نانوا در دکان نانوایی اش را باز نکرد و گفت: «من کدخدا هستم و نانوا نیستم.»

هیچ کس حاضر نشد طبق قانون و برنامه ای که پیش از آن کدخدا برایشان در نظر گرفته بود، کارش را بکند. هر کس فکر می کرد که خودش کدخداست و بقیه باید به دستورهای او گوش بدهند و عمل کنند. به این ترتیب، کارها اصلاً پیش نمی رفت. آب رودخانه به هیچ باغی راه پیدا نکرد و سر خود رفت و رفت تا به روستاهای دیگر رسید. هیچ کس حاضر نبود حرف دیگری را گوش کند. هر کس به دیگری دستور می داد و هیچ دستوری هم اجرا نمی شد. اهالی ده با یکدیگر دعوایشان شد و قهر کردند. همه ی اهالی ده شده بودند فرمانده و کدخدا.یک سال به همین صورت گذشت.

سال بعد، شاه و وزیرش دوباره به طرف آن ده آباد راه افتادند. شاه می گفت: «حالا می بینی که هیچ اتفاقی توی روستا نیفتاده است.» وزیرش هم می گفت: «کمی صبر داشته باشید تا جواب سوال سال پیش شما را بدهم.»

وقتی آن دو به روستا رسیدند، از تعجب شاخ در آوردند. هیچ اثری از آن روستای سرسبز و باغ های پرمیوه و آباد نبود. مردم روستا همه ضعیف و لاغر و کثیف شده بودند. نه حمامی حمامش را گرم می کرد و نه نانوایی تنورش را. شاه خیلی ناراحت شد. به وزیرش گفت: «چه بر سر این روستا آمده؟ چرا دیگر از آن همه شادی و آبادی و نعمت خبری نیست؟»

وزیر گفت: «وقتی در جایی هر کس فکر کند که خودش کدخداست و حرفش قانون است و نباید هیچ برنامه و قانونی را رعایت کند، همه چیز خراب می شود

وزیر، اهالی روستا را جمع کرد و قصه را برای آن ها گفت. بعد هم به همه دستور داد که مثل گذشته زیر نظر کدخدا به کار و فعالیت مشغول شوند.از آن روز به بعد، هر وقت بخواهند اهمیت قانون و برنامه و رعایت قانون را گوشزد کنند، به این مثل اشاره می کنند.



نابینایی در روستایی زندگی می کرد. یک شب نابینا فانوس به دست وارد کوچه های روستا شد.

رهگذری او را دید وگفت:

آیا فانوس را به دست گرفته ای که بتوانی در دل این شب تاریک، با چشم نداشته بهترببینی ؟!!!

نابینا در پاسخ گفت:

نه، هم ولایتی ؛ فانوس را به دست گرفته ام تا در دل این شب تاریک، دیگران بتوانند مرا بهتر ببینند!!!!!!!!

     

                                                                                                                                     


کشاورزی صبور و طنازدر یکی از روستاهای کشور زندگی می کرد. به دلیل عائله زیاد در چنبره فقر گرفتار بود و علیرغم تلاش و کوشش فراوان قادر به رهایی از تله فقر نبود. طوری که فقر مهمان همیشگی او و او نیز میزبان دایمی فقر گشته بود و گویی همزاد یکدیگرشده بودند.

بعد از گذشت سالیان متمادی و نمایان شدن سفیدی در ریش و موی سرکشاورز، روزی کشاورز فقیر از روی طنز رو به فقر کرد و گفت:

ای مهمان همیشگی!!! ای همنشین دایمی!!! یه روز ،آن هم فقط یه روز نه بیشتر، برو خانه احمد خان یا محمود خان( از خان های روستا)، اگه رفتی ازتو خوب پذیرایی نکردند و بهت خوش نگذشت و بد گذشت؛ من که نمردم،همین جام، دوباره برگرد وبیا خدمتگزاریت را می کنم!!!!

از اون روز به بعد، این جمله کشاورز بین اهالی زبان به زبان نقل می شد و اسباب خنده تامل برانگیزآنان را فراهم می ساخت!!



دست به دستِ مدّعی شانه به شانه می روی
آه که با رقیبِ من جانبِ خانه می روی!

بی خبر از کنارِ من، ای نَفَسِ سپیده دم
گرم تر از شراره ی آهِ شبانه می روی

من به زبانِ اشکِ خود می دهمت سلام و تو
بر سرِ آتشِ دلم همچو زبانه می روی

در نگهِ نیازِ من موجِ امیدها تویی
وه که چه مست و بی خبر سوی کرانه می روی!

گردشِ جامِ چشم تو هیچ به کام ما نشد
تا به مرادِ مدّعی همچو زمانه می روی

حال که داستانِ من، بهرِ تو شد فسانه ای
باز بگو به خوابِ خوش با چه فسانه می روی؟

(هااااااااااان !!!)


«سروده ای از استاد شفیعی کدکنی

که در تیتراژ پایانی مجموعه "از یادها رفته" شبکه یک

در شب های رمضان ،توسط حجت اشرف زاده خوانده می شود»




دو واژهٔ «اَحیا» و «اِحیا» از زبان عربیِ وارد زبانِ فارسی شده‌اند. هردو در اصل با همزه به‌کار می‌رفته‌اند، اما به‌مرور همزه‌شان افتاده‌است؛ یعنی «اَحیاء» و «اِحیاء»؛ براساس قوانین طبیعیِ تحول زبان، به‌صورت «اَحیا» و «اِحیا» نوشته و تلفظ می‌شوند.

- این دو واژه ریشهٔ مشترک دارند، اما معنی آنها با هم فرق دارد. هردو با «حَیّ» (به‌معنی زنده) که در فارسی کاربرد داشته و دارد هم‌ریشه‌اند. برای مثال، امروزه «حَیّ‌وحاضر» هنوز در فارسی رایج است و مفهوم آن برای همهٔ ما آشناست.

& و اما معنی «اَحیا» و «اِحیا»:

الف- اَحیا: جمع «حَیّ» است و معنی آن زندگان است.
ب- اِحیا: به‌معنی زنده‌داشتن، زنده نگه‌داشتن، زنده‌کردن و همچنین شب‌زنده‌داری و بیدار ماندن در شب است.

نتیجه) بنابراین، «شبِ اِحیا» یا «شب‌های اِحیا» درست است نه «شبِ اَحیا» و «شب‌های اَحیا»


برگرفته از:https://abhar.kowsarblog.ir



دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را

دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا


کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز

باشد که بازبینیم دیدار آشنا را


ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون

نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا


در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل

هَاتَ الصََّبوح هُبََّوا یا ایها السکارا


ای صاحب کرامت شکرانه سلامت

روزی تفقدی کن درویش بی‌نوا را


آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است

با دوستان مروت با دشمنان مدارا


در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند

گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را


آن تلخ وش که صوفی اُم الخبائثش خواند

اَشهَی لنا و اَحلَی من قُبله العَذارا


هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی

کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را


سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد

دلبر که در کف او موم است سنگ خارا


آیینه سکندر جام می است بنگر

تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا


خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند

ساقی بده بشارت رندان پارسا را


حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود

ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را





اثر پروانه‌ای مفهومی است که از دنیای علم و نظریه آشوب وارد محافل عمومی شده و گاهی اوقات از آن برای تبیین و تحلیل بعضی از رویدادها نیز استفاده می شود. ساده‌ترین تعریف و تعبیر از این مفهوم را می‌توان در همان عنوان مقاله مشهور لورنتسِ ریاضیدان در ۱۹۷۲، با عنوانِ »آیا بال‌زدن پروانه‌ای در برزیل می‌تواند باعث ایجاد تندباد در تگزاس شود؟«  جستجو کرد؛ به این معنی که بال زدن یک پروانه - به‌عنوان تمثیل امری ظریف، کم‌اهمیت و حرکت و فعالیتی بسیار کوچک - در نهایت و در پی تاثیر و تاثرات متقابل و متعدد و مستمر می‌تواند به رویدادی بزرگ و بنیان‌برافکن منجر شود.

 

اقوام و دوستان ساکن تهران خبر از حضور پرشمار " پروانه های رنگا رنگ " می دهند. این حضور پرتعداد پروانه ها ،با توجه به تئوریِ اثر پروانه ای؛ این موضوع را در ذهن می پروراند که نکند پَر این پروانه ها ی خوش آب و رنگ موجبات یک رخداد بزرگ  و وضعیت آشوبناک را فراهم آورند!!! نکته قابل تامل این که ات، ولو پروانه‌های خوش نقش و نگار، می‌توانند حامل و ناقل انواع بیماری‌ها و آفت‌ها باشند.در هر صورت لازم است متولیان و متصدیان امر،به خصوص مرکز مدیریت بحران، معاونت بهداشتی وزارت بهداشت و درمان و نیز سازمان حفظ نباتات در این رابطه حساس شوند و از خود واکنش نشان دهند.

هر چند حضور پروانه های رنگین بال و پرّان در کنار سبزه و گل و درخت، مناظر زیبای طبیعی و چشم نوازی را نقاشی کرده و فضای لطیف و شاعرانه ای را ترسیم می نماید که می توان آن را فرصت شمارد و لطف حق* دانست؛لیکن حضور انبوه و متناوب و غیر معمول آن شاید جای تامل و بررسی داشته باشد که نکند در آینده اسباب رسوایی گردد.

 

* اشاره به بیتی از حضرت مولانا:

لطف حق با تــــو مـــداراها کنــــد

چون که از حد بگذرد رسوا کند  


به گزارش پایگاه انگلیسی باکس هرالد، تارا شریفی دانش آموز ۱۱ ساله ایرانی مقیم انگلیس موفق شد رکورد ضریب هوشی اینشتین، فیزیکدان معروف را بشکند.

طبق گزارش این پایگاه انگلیسی، تارا شریفی (دانش‌آموز ایرانی مقیم انگلیس) توانست نمره ۱۶۲ را در تست هوش منسا (انجمن بین‌المللی تیزهوشان)کسب کند؛ این بدان معنی است که ضریب هوشی وی از معیار‌ها درباره ضریب هوشی افراد نابغه که ۱۴۰ است، نیز فراتر رفته است.

پایگاه باکس هرالد همچنین نوشت: نمره این دختر دو عدد بالاتر از ضریب هوشی تخمین زده شده برای آلبرت اینشتین، فیزیکدان معروف و استیون هاوکینگ (فیزیکدان برجسته انگلیسی) است.

به نوشته باکس هرالد، تارا هم اکنون واجد شرایط عضویت در منسا است؛ همچنان که وی به عنوان عضو جمعیت تیزهوشان (High IQ society) نیز شناخته می‌شود.

خانواده این نابغه کوچک که اکنون ساکن انگلستان هستند، از روستای خون در بخش بوشکان از توابع شهرستان دشتستان که در ۷۲۰ کیلومتری جنوب شرقی برازجان مرکز استان بوشهر قرار دارد، آمده‌اند. پدر او می‌گوید: «من می‌دانستم تارا بسیار باهوش است، اما نه تا این اندازه و از موفقیت کم‌نظیر دخترم به خودم می‌بالم، اما پیروزی بزرگ او برای من هم، غیر‌منتظره بود».
 
این نابغه کوچک می‌گوید: «دوست دارد وقتی بزرگتر شدم به نوعی با ریاضیات سر و کار داشته باشم. شرکت در آزمون تصمیم مشترک پدر و مادرم بود که ضمن موفقیت، یک فرصت عالی برای آشنا شدن با دیگر شرکت‌کنندگان در این مسابقه نیز می‌باشد».


 
سال روز انتصاب امیر عباس هویدا به نخست وزیری
 

مجلس شورای ملی در جلسه روز یکشنبه سی‌ام مهر ماه ۱۳۴۴ پس از طرح برنامه دولت و استماع سخنان هویدا با اکثریت ۱۶۷ رای از یکصد و نود و هفت نفر نماینده حاضر به دولت امیر عباس هویدا رای اعتماد داد.

هویدا از اواخر دهه ۱۳۳۰ از طریق آشنایی با عبدالله انتظام و دوستی با حسنعلی منصور پله‌های ترقی را به سرعت طی کرد و در دولت منصور به وزارت دارایی منصوب شد. پس از ترور منصور توسط گروه فداییان اسلام، وی توسط محمدرضاشاه پهلوی به‌عنوان نخست‌وزیر ایران منصوب شد و ۱۲ سال و ۶ ماه در این پست ماند.

 


دنیای‌اقتصاد : گوگل از سال ۱۹۹۸ که با دو نفر کار خود را آغاز کرد تا به امروز که بیش از ۱۰۳ هزارنفر در آن کار می‌کنند، مسیر پر پیچ و خمی را گذرانده است و یکی از دستاوردهای بزرگ آن نحوه اداره و حکمرانی خوب این سازمان عظیم و غول‌آساست. گوگل را شرکت پروژه‌ها می‌دانند و از این‌رو نیروهای انسانی آن در انتخاب پروژه‌های موردعلاقه – که در راستای ماموریت‌های این شرکت باشد - دست بازی دارند. به همین دلیل جای تعجب ندارد که این شرکت پروژ‌ه‌هایی را برای پرورش مدیران و توسعه نیروهای خود هم اجرا کند.
 

 

بسیاری از شرکت‌های بزرگ مدل‌ها و برنامه‌های مخصوصی برای توسعه ظرفیت‌های نیروی انسانی و مدیریت به‌کار می‌گیرند اما گوگل به‌دلیل برخوردار بودن از ت‌های آزادانه بسیاری از این پروژه‌ها، نتایج و اهداف آن را با جامعه در میان می‌گذارد. هدف گوگل از این‌کار توسعه دانش در سطح جامعه است و این شرکت از این طریق تلاش می‌کند آنچه طی سال‌ها از جامعه اندوخته را به خود جامعه بازگرداند. گوگل چنین کاری را با روش‌های مختلف انجام داد مثلا با حمایت از انتشارات کتاب‌های مدیریتی مانند «گوگل چگونه کار می‌کند؟» یا «مربی تریلیون دلاری» (آموختن از زندگی بیل کمپل یک مربی فوتبال که بعدا به مربی و مشاور بسیاری از سرشناس‌ترین مدیران صنعت تکنولوژی مانند استیو جابز و سرگئی برین، اریک اشمیت و. تبدیل شد). گوگل تلاش می‌کند از این طریق فرهنگی را که منجر به رشد خود شده با جامعه به اشتراک بگذارد، به این ترتیب آموزه‌های تجربه شده در یک سازمان بزرگ و بالغ مانند گوگل که محک خوبی خورده‌اند می‌توانند به کار دیگر شرکت‌ها بیایند.

 نتایج یک پروژه ده ساله

شرکت گوگل حدود ۱۰ سال را بر روی پروژه‌ای به‌عنوان Project Oxygen کار و تحقیق کرد تا بتواند ویژگی‌های مطلوب و مناسب یک مدیر را شناسایی و سپس از این اطلاعات، برای آموزش به مدیران خود استفاده کند. شاید برایتان جالب باشد که بدانید در این تحقیقات مشخص شد که مهارت‌های فنی، از درجه اهمیت کمتری نسبت به مهارت‌های هوشی و توانایی درک و کنترل احساسات برخوردارند. یکی از نتایجی که گوگل در فرآیند این پروژه به آن رسید، این است که یک مدیر کارآمد، نه‌تنها باید در کمترین زمان ممکن، راه‌حل مناسبی را برای مشکلات پیشنهاد دهد، بلکه باید از مشکلات و شرایط پیش‌آمده، به‌عنوان یک کلاس درس برای آموزش به کارمندان خود استفاده کند. این رویه منجر به این خواهد شد تا تیم تحت هدایت این افراد، در مواقع بروز مشکل، دیدگاه‌های خود را مطرح کنند و تجربیات ارزشمندی را به‌دست آورند. همچنین براساس یافته‌های این پروژه مدیران بزرگ، آزادی عمل بیشتری در اختیار اعضای تیم خود قرار می‌دهند و دست آنها را برای رفتن به دنبال ایده‌هایشان بازمی‌گذارند و به آنها این اجازه را می‌دهند تا ریسک کنند، حتی اگر تصمیم‌شان اشتباه باشد. مدیران کارآمد، ابزارهای مورد نیاز را برای کارمندان خود فراهم می‌کنند و برنامه منعطفی را برایشان تعریف می‌کنند.

فضای کاری منعطف

گوگل به داشتن یک فضای کاری منعطف و جذاب شهره است. با یک جست‌و‌جوی ساده می‌توان انبوهی از عکس‌ها و فیلم‌هایی را از فضاهای کاری رویایی دید که کارکنان گوگل در آن مشغول به کارند. این فضای کاری مدرن و باز بعدا باعث الهام گرفتن بسیاری از استارت‌آپ‌ها و شرکت‌های تکنولوژی دیگر شد. براساس نتایج تحقیقات پروژه اکسیژن مشخص شد که یکی از مهم‌ترین کارها در ارتقای عملکرد یک تیم، فراهم کردن یک محیط کاری امن از لحاظ ویژگی‌های روانشناختی است. گوگل در این رابطه می‌گوید: در تیمی با محیط کاری که کارمندان در آن از لحاظ روانی، احساس امنیت کنند، اعضای گروه بابت ریسک کردن ترسی به خود راه نمی‌دهند. آنها می‌دانند اگر مرتکب اشتباهی شوند، هرگز مواخذه نخواهند شد و همواره ایده‌های جدید و سوالات خود را با دیگر اعضای گروه مطرح می‌کنند. ریسک پذیری کارکنان قدرت خلاقیت آنان را بالا می‌برد و این همان چیزی است که شرکتی چون گوگل به‌دنبال آن است یعنی ایجاد فضایی برای خلق نوآوری و پیشبرد ایده‌های نوآورانه.

بنا به یافته‌های گوگل مدیران موفق، بیش از آنکه سعی کنند تا خود را به‌عنوان یک ستاره در جمع نشان دهند، تمام تلاش خود را برای پیشرفت دیگر اعضای تیم به‌کار می‌بندند. آنها هرگز ابایی از بالا زدن آستین‌هایشان برای شروع یک پروژه ندارند و حتی این مساله باعث ایجاد انگیزه در دیگر اعضای گروه خواهد شد. گوگل همچنین به داشتن ارتباط موفق کارمندان با هم شهره است. اگر سری به دفتر مرکزی این شرکت در سیلی ولی بزنید می‌بینید بدون هیچ در و دروازه‌ای می‌توانید وارد محوطه آن شوید و انبوهی از کارکنان گوگل را ببینید که با دوچرخه‌های رنگین این شرکت یا پیاده در حال رفت و آمد بین ساختمان‌ها درون این محوطه هستند. آنچه حتی از بیرون از این رفت و آمد بیش از پیش به چشم می‌آید ارتباط خوب کارکنان با هم است با این حال نتایج تحقیقات نشان می‌دهد که این ارتباط خوب بین کارکنان و بین مدیران و کارکنان شرکت به یک فرهنگ سازمانی تبدیل شده است.

بر همین اساس گوگل نتیجه می‌گیرد ویژگی یک مدیر خوب و موفق، مدیری است که بتواند همواره گوشی شنوا برای کارمندان خود باشد. این ویژگی باعث می‌شود تا مدیران، به درک بهتری از شرایط و اوضاع تیم خود دست یابند و این کار، همدلی میان آنها را نیز ارتقا خواهد داد. همچنین، مدیرانی که بیشتر با کارمندان خود ارتباط دارند می‌دانند که باید برای ارتقای کار خود، تجربیات و دانش خود را با سایرین به اشتراک بگذارند. ارتباط مناسب با تیم تنها دلیل موفقیت گوگل نیست، بلکه احترام یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های نهادینه شده در این شرکت است. بنا بر تحقیقات صورت گرفته مدیران بزرگ، تیم خود را به بهترین شکل مورد تمجید و احترام قرار می‌دهند. این گروه از مدیران، همواره تلاش می‌کنند تا به اعضای تیم خود در دستیابی به اهدافشان کمک کنند. آنها مدام به گروه، انگیزه می‌دهند و از آنها حمایت می‌کنند.

تصمیم‌های دقیق برای اهداف پیش‌‌رو

گوگل به‌عنوان یک شرکت تکنولوژی بدون داشتن استراتژی نمی‌توانست تا این اندازه موفق باشد. گوگل شرکتی است که محصول زیاد تولید می‌کند و بسیاری از آنها هم شکست می‌خورند، اما محصولات ماندگاری هم در این فرآیند حفظ شده و بزرگ‌تر می‌شوند. به گفته گوگل مدیران موفق به خوبی می‌دانند که تیمشان در چه مرحله و وضعیتی قرار دارند، به چه سمتی در حال حرکت‌اند و برای رسیدن به خواسته‌هایشان به چه چیزی نیاز دارند. آنها همواره تیم خود را در مسیری درست هدایت می‌کنند. همچنین، تلاش می‌کنند تا نقش هر فرد و اهمیت آن را برای رسیدن به هدف اصلی، برای آنها تبیین کنند. مدیران موفق، از وظایف تک تک کارمندان خود باخبرند و می‌دانند که با چه چالش‌هایی در طول روز مواجهند. بنابراین، با شناختی کامل، راهکارهایی را برای رفع موانع به کارمندان پیشنهاد می‌کنند.

گوگل می‌گوید: مدیران ناکارآمد، تیم خود را به‌عنوان یک جزیره جداگانه در یک شرکت تلقی و حتی برای مقابله با دیگر تیم‌های حاضر در شرکت خود نیز از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌کنند. اما یک مدیر موفق، تصویری بزرگ‌تر را پیش روی خود می‌بیند و صلاح شرکت خود را در نظر می‌گیرد. آنها سعی می‌کنند تا با همه بخش‌ها، ارتباطی موثر و سازنده ایجاد کنند. سرانجام اینکه براساس یافته‌های گوگل مدیران موفق، بعد از شناسایی و درک حقایق و درنظر گرفتن دیدگاه‌های اعضای تیم خود، تصمیمات درست و سنجیده‌ای اتخاذ می‌کنند و پروژه خود را به پیش می‌برند. آنها شخص نخست تصمیم‌گیرنده هستند و حتی اگر فرد یا افرادی هم با این تصمیم موافق نباشند، بازهم بهترین تصمیم را شخصا اتخاذ می‌کنند و مهم‌تر آنکه به این تصمیم خود پایبند می‌مانند.

 


دنیای اقتصاد :
پس از رسانه‌ای شدن واکنش‌ برخی از هنرمندان ایرانی به جنگ‌افروزی کشور ترکیه علیه کردهای شمال سوریه‌ در شبکه‌های اجتماعی، بیش از ۱۰۰ نفر از نویسندگان، هنرمندان حوزه‌های مختلف هنری و به‌ویژه سینماگران ایرانی نیز در نامه‌ای به همتایان ترک خود آنها را «نماینده تاریخ، فرهنگ، دین و تمدن ترکیه» خوانده و «مهار ماشین جنگی و توسعه‌طلبی جنون‌آمیز و مرگبار»‌ را از وظایف آنان برشمرده‌اند.
 

در بخشی از متن این نامه که با خطاب «دوستان ما» و «دوستان ترک» آغاز شده آمده است: «چند روز از آغاز جنگی ویرانگر می‌گذرد. جنگی که مجامع بین‌المللی از وقوع آن آگاه بوده و منابع رسمی فاش کرده‌اند که اردوغان آنان را از جزئیات حمله مطلع کرده است. به‌نظر می‌رسد که هدف سهم خواهی بدهنگام، از سرزمینی جنگ‌دیده و نیمه ویران است این چهره دیپلماسی زشت کردار عصر ما است: هجوم بی‌امان و سازمان‌یافته به مردمی بی‌پناه و فاقد امکانات. یک نابرابری آشکار و بی‌عدالتی محض. این یک نسل‌کشی به بهانه صلح است؛ آغاز هیچ جنگی عادلانه نیست؛ فقط صلح عادلانه است.» در ادامه آمده است: «دولت اردوغان فرصت این را یافت تا نظر مساعد و همراهی و سکوت همدستان را برای آغاز جنگی اشغالگرانه و خونین جلب کند، آیا ملت و نخبگان ترکیه نیز این مجال را می‌یابند تا از مردمان سراسر جهان، آغاز صلح و پایان جنگ را پرسش کنند؟ آیا ملت و نخبگان ترکیه موافق این نسل‌کشی و کوچ اجباری ملتی بی‌پناه هستند؟»

هنرمندان ایرانی نوشته‌اند: «هم‌اکنون که در حال نگارش این پیام هستیم صدها تن غیرنظامی، کودک و زن و مردان سالخورده در حال جان دادن هستند و یا آواره دشت و بیابان شده‌اند. شما به نمایندگی از تاریخ،‌ فرهنگ، دین و تمدن ترکیه، وظیفه مهار ماشین جنگی و توسعه‌طلبی جنون‌آمیز و مرگبار را دارید. این رسالت واقعی ما و شماست. بگذارید ترکیه نو را با آثار درخشان ادبیاتش، با موسیقی‌های دل‌انگیز هنرمندانش، با صدای دلنشین خوانندگانش، با استانبول و شب‌های جادویی‌اش، با معماری سحرانگیز و مهربانی و میزبانی گرم مردمانش و با شور و زندگی که در خیابان‌هایش جاریست به‌یاد بیاوریم.» جواد طوسی، مجید برزگر، رضا درمیشیان، بیتا منصوری، ‌سیدجلال‌الدین دری، مسعود آب‌پرور، فرزانه شبانی، نیلوفر لاری‌پور، رضا ایرانمنش، صادق کرمیار، قطب الدین صادقی، حمیدرضا نعیمی و. از جمله امضاکنندگان این نامه هستند.

 


کتاب «پرسش‌های ادراک» برای اولین‌بار در سال ۱۹۹۴ در شماره ویژه نشریه ژاپنی A+U به چاپ رسید و با توجه به اهمیت موضوع مجددا در سال ۲۰۰۷ در قالب یک کتاب انتشار یافته است. این نوشتار، یکی از مهم‌ترین تالیفات سال‌های اخیر در عرصه نظریه معماری است و توسط محققان برجسته معماری، استیون هال، آلبرتو پرز-گومز و یوهانی پالاسما به‌صورت سه نوشتار مجزا که به لحاظ موضوعی به هم پیوسته‌اند، به رشته تحریر در آمده است؛ هرکدام سعی در تشریح نقشی دارند که ادراک انسانی و تجربه پدیدار شناسانه، در معماری ایفا می‌کند.نوشتار اول با عنوان "معماری مبتنی بر هفت حس" ، به نقد معماری بصرمحور و فقدان انعطاف در آن می‌پردازد که توسط یوهانی پالاسما به رشته تحریر درآمده است. پالاسما مهم‌ترین نظریه‌پرداز در زمینه پدیدارشناسی معماری است که آثار او نقش قابل‌توجهی در تشریح و گسترش پدیدارشناسی معماری دارد.

وی ساختمان‌های مدرن را به دلیل برانگیخته نکردن احساسات انسانی مورد نقد قرار می‌دهد و عدم ادراک بدنمند و حس‌زدایی در معماری را به چالش می‌کشد. او با بهره‌گیری از اندیشه‌های باشلار و مرلوپونتی نگرش ناب به پدیدار را مطرح و نمونه‌هایی از جایگاه ادراکات مبتنی بر حواس انسانی در معماری را بیان می‌کند.

نوشتار دوم که بخش قابل‌توجهی از کتاب را به خود اختصاص داده است، متعلق به استیون هال، معمار برجسته آمریکایی و استاد دانشگاه کلمبیاست که به دلیل توانایی‌اش در ترکیب نور، فضا و کیفیت منحصر‌به‌فرد آثارش شناخته شده است. او ابتدا به وم مباحث پدیدارشناسانه در معماری و نقش تجربه و احساس در ادراک محیط می‌پردازد و سپس یازده حوزه پدیداری را در فرآیند ادراک مطرح کرده که از آن جمله می‌توان به نور، سایه، رنگ، صدا، جزئیات معماری، تناسبات و . اشاره کرد. هال در این مقاله، به وضوح اهمیت شهود را در ساخت و تجربه فضای ساخته شده شرح می‌دهد و در نهایت در یک معرفی جدید، نوشته‌ها وآثار معماری خود در سالیان اخیر را جهت تاکید بر موضوع در کتاب منعکس می‌کند.

نوشتار سوم با عنوان فضای معماری: معنای حضور و بازنمایی متعلق به آلبرتو پرزگومز است. فیلسوف مکزیکی که رساله دکترای خود را با عنوان معماری و بحران علم مدرن در کمبریج منتشر کرده است. این مقاله ابتدا به وضعیت جهان در عصر مدرن و جایگاه زیبایی شناسی و در ادامه به اهمیت نظریات ویترویوس در معماری و ریشه‌های آن اشاره دارد. بخش عمده این نوشتار، به موضوع فضا از دیدگاه افلاطون و بیان مفهوم جایگاه کورا به‌عنوان بستر شکل‌گیری فضا و مکان و چگونگی پیدایش هستی و منشأ و جایگاه آن اشاره دارد. وی در ادامه به هنر تئاتر در یونان و نقش معماری در ایجاد فضاهای عمومی و جایگاه معماران عصر باروک و روکوکو در اضمحلال بصرمحوری در معماری می‌پردازد و در پایان نیز اشاراتی به نقد آدولف لوس بر معماری مدرن و نظریات مرلوپونتی دارد. در نهایت، بخش پایانی کتاب که به‌صورت پیوست است، به معرفی پروژه‌های استیون هال اختصاص می‌یابد.

 

دکترآزاده شاهچراغی: دنیای اقتصاد

 


سایت خوان دنیای اقتصاد :
 
جایزه‌های یک عمر دستاورد هنری معمولا به بازیگران پیشکسوت پس از ده‌ها سال فعالیت اعطا می‌شود از این‌رو خبر اهدای چنین جایزه‌ای به پیمان معادی، بازیگر نسبتا جوان کشورمان در جشنواره استکهلم تعجب‌برانگیز به‌حساب می‌آید. به‌ویژه اینکه نخستین‌بار است که جایزه‌ مهم «اسب برنزی» به بازیگری خارج از اروپا و ایالات‌متحده‌ آمریکا اهدا می‌شود.
معادی که از معدود بازیگران ایرانی است که توانسته در سال‌های اخیر به‌عنوان بازیگری بین‌المللی همپای هنرمندان تراز اول دنیا به ایفای نقش بپردازد این جایزه را پس از نمایش فیلم «متری شیش‌ونیم» در این جشنواره سوئدی دریافت می‌کند. جایزه «اسب برنزی»‌ یک عمر دستاورد استکهلم به افتخار یک فرد و برای قدردانی از او به‌دلیل ادای سهم به دنیای فیلم اهدا می‌شود. قبل از پیمان معادی افرادی مثل دیوید لینچ، اولیور استون، سوزان ساراندون، لورن باکال، کلر دنیس، مایک لی و فرانسیس فورد کاپولا این جایزه را دریافت کرده‌اند.
 

 

به گزارش خبرآنلاین، خبرگزاری کشور سوئد درباره این خبر توضیح داده است: «پیمان معادی که شروع درخشش بین‌المللی بزرگ خود را در سال ۲۰۱۱ با بازی در فیلم «جدایی نادر از سیمین» ساخته‌ اصغر فرهادی به‌دست آورد، به‌دلیل ویژگی منحصربه‌فرد او در حضور بر پرده‌ سینما و عبور از تعصبات و مرزها امسال طی مراسم ویژه‌ای مهم‌ترین جایزه این رویداد هنری، جایزه‌ اسب برنزی را در نمایش اول نوردیک و مراسم فرش قرمز برای نمایش فیلم «متری شیش‌ونیم» (۲۰۱۹) دریافت خواهد کرد.»

در ادامه این خبر آمده است:«انگیزه‌های زیادی برای ارائه جایزه امسال دستاورد استکهلم به پیمان معادی است؛ بازیگری ایرانی با جذابیت عمومی و نقش‌آفرینی‌هایی در حد و کلاس جهانی که به سینمای تراز اول غنا بخشیده است. او با برداشت‌های نیرومند و بابصیرتش از نقش‌ها، دریچه‌ای را برای مخاطب می‌گشاید تا از پرده‌ بزرگ سینما فراتر برود و تعصبات و مرزها را درنوردد. این نخستین‌بار است که جایزه‌ مهم اسب برنزی به بازیگری خارج از اروپا و ایالات‌متحده‌ آمریکا اهدا می‌شود. امروز پیمان معادی یکی از بزرگ‌ترین و پرطرفدارترین ستارگان سینمای ایران است. حرفه‌ بازیگری او به‌واقع در فیلم‌های «درباره‌ الی» (۲۰۰۹) و «جدایی نادر از سیمین» (۲۰۱۱) ساخته‌ اصغر فرهادی (برنده‌ جایزه‌ بینش‌وری استکهلم ۲۰۱۸) به اوج رسید.

معادی همچنین در چند فیلم آمریکایی هم ظاهر شده است، از جمله فیلم «کمپ ایکس‌ری» (۲۰۱۴) در کنار کریستن استوارت، فیلمی که در سال ۲۰۱۴ در جشنواره‌ بین‌المللی فیلم استکهلم به نمایش درآمد.» علاوه بر موفقیت‌های داخلی و خارجی معادی به‌عنوان بازیگر در عرصه کارگردانی نیز تجربیات شایان توجهی دارد. «برف روی کاج‌ها» اولین فعالیت معادی در عرصه کارگردانی، در سی‌امین جشنواره فیلم فجر برنده سیمرغ بلورین بهترین فیلم از نگاه تماشاگران شد.  «بمب؛ یک عاشقانه» دومین فیلم نیز در سی و ششمین جشنواره فجر، جایزه ویژه هیات داوران، جایزه بهترین کارگردانی در ششمین دوره جشنواره فیلم بسفر و بهترین فیلم از نگاه تماشاگران در چهارمین دوره جشنواره فیلم سینه ایران تورنتو و جایزه بهترین فیلمنامه را از جشنواره آسیاپاسیفیک دریافت کرده‌است.

 


با تو بودن، همیشه پرمعناست

بی تو روحم گرفته و تنهاست

با تو یک کاسه آب، یک دریاست

بی تو، دردم به وسعت صحراست

با تو بودن، همیشه پرمعناست

با تو آسان هزار کار خطیر

با تو ممکن جهاد با تقدیر

بی تو با غم همچون کویر

با تو یک غنچه، دشتی از گلهاست

با تو بودن همیشه پرمعناست

ای تو! تعریف ناپذیرترین

 

«نادر ابراهیمی»

 

 

 


ای موج نو روییده ز دریای من به کدامین ساحل

التماس می کنی؟

که این ساحل هرگز التماس تو را پاسخی نمی دهد

و دست نیازت را به سادگی رد می کند

قبل از تو هزاران موج سوی این ساحل روان کرده ام

دریغا حتی ماسه ای هم جواب نگرفتم

سر موج ها را آنقدر بر سنگهای ساحل کوفته ام

که دیگر نای تکان خوردن ندارند

کنون زان خروش تنها آرامشی به جا مانده

شوق وصال رفته تنها حسرت به جا مانده

گر دریا می دانست ساحل عاشقش نیست

هرگز امواجش را برای او فدا نمی کرد

و به قایقی که ساده دل دریا می سپارد بسنده

می کرد

و امواج را برای نوازش قایق می فرستاد

دیگر فدای ساحل بی احساس نمی کرد

افسوس که من دریایی تنهایم

حتی قایقی شکسته هم زما یاد نمی کند

تنهایی تنها یار من است

چه کنم گر قانع به تنهایی نباشم

روزگار به دریای دلم چنین تقدیر کرد

حسرت قایق عشق را بر من ابدی کرد

 


طبق نظر اقتصاددان الهام بخش پروفسور پاول پیرPaul Pilzer :

امروزه ،تقریبن 95 درصد اقتصاد ما در تولید کردن محصولات و خدماتی شرکت دارند(بکار می روند) که 50 سال پیش وجود نداشتند. وبزرگترین فرصت های فردا(مثلن 50 سال آینده)، در آن بخش هایی از اقتصاد خواهند بود که امروزه اصلن وجود ندارند.

و

باک مینسترفولرBuckminster Fuller که شاید بزرگ ترین فیلسوف عمل گرا در قرن 20 و مبارزی سرسخت برای پایان دادن به گرسنگی در جهان باشد؛اشاره کرده است که منابع کافی در جهان برای همه داریم تا مثل یک میلیونر(البته به زعم بنده مثل یک میلیاردر) زندگی کنند،اما فقط اعتقاد نداریم که چنین چیزی ممکن است.


 

رمان «مثل دود در باد » نوشته تامی اورنج با ترجمه فرناز کامیار منتشر شد.

این رمان به‌عنوان اولین کتاب نویسنده، به محض انتشار با انبوهی از جوایز و موفقیت‌ها روبه‌رو شد. «مثل دود در باد» همچنین با واکنش‌های تحسین‌آمیز فراوانی از سوی نویسندگان و منتقدان بزرگ مواجه شده است؛ چنانکه مارگارت آتوود درباره آن گفته: «جست‌وجویی مهیج در عمق جامعه‌ بومی کالیفرنیا. یک زایش ادبی حیرت‌انگیز.»

تامی اورنج در این رمان از شادی‌ها و مصائب سرخپوستان شهرنشینی سخن می‌گوید که انبوهی از زیبایی و معنویت عمیق و همین‌طور اعتیاد و خودکشی را به ارث برده‌اند.

«مثل دود در باد» با نام اصلی «آنجا آنجا» (There There) داستان بی‌رحمانه‌ای از چند نسل است که زخم خوردن و بهبود، خاطره و فراموشی، و زیبایی و ناامیدی تنیده‌شده با تاریخ سرخپوستان را به نمایش می‌گذارد.

«مثل دود در باد» در ۳۱۲ صفحه و به بهای ۴۵ هزار تومان از سوی نشر خزه انتشار یافته است.

 

 


بنا به برخی روایت‌ها نخستین اتومبیل‌ها بیستم آذرماه ۱۲۷۹ در جریان سفر مظفرالدین‌ شاه به اروپا، وارد ایران شده است.
 

در آن زمان دو اتومبیل رنو را از پاریس به‌وسیله راه‌آهن و کشتی و از طریق روسیه و دریای خزر به ایران فرستادند. مردم به این اتومبیل مظفرالدین‌شاه «کالسکه آتشی» می‌گفتند. این اتومبیل‌ها سرعتشان از ۴۰ کیلومتر بر ساعت نمی‌کرد و ظرفیت آن چهار نفر بود. گویا این دو اتومبیل خریداری ‌شده یکی در میانه راه به علت نقص فنی و مشکلات حمل متوقف شده و دیگری در هنگام ترور نافرجام محمدعلی شاه (که در دوشان تپه هنگام بازدید از  باغ‌وحش رخ داده بود) با نارنجک منفجر می‌شود. بعد از مظفرالدین شاه احمدشاه قاجار دومین شاه ایران است که اتومبیلی خریداری می‌کند و سومین شاه ایران است که سوارشدن بر آن را تجربه کرده است.

 نقل است که ناصرالملک که مدت‌ها در انگلستان و فرانسه زندگی کرده بود هنگام انتصاب به مقام نیابت سلطنت برای احمدشاه خردسال یک دستگاه اتومبیل را به هزینه دولت ایران از اروپا خریداری کرد. این اتومبیل‌ها راهی تهران شدند و مورد استفاده دربار قرار می‌گرفتند. به غیر از دربار قاجار، سیاحان اروپایی نیز اولین اتومبیل‌ها را وارد ایران کردند ولی بعدها نیز در میان تمداران و ملاکان بزرگ و تجار سرشناس به‌خصوص تجار بوشهری همچون حاج امین‌التجار و معین‌التجار بوشهری و دیگر تجار یزدی، شیرازی و کرمانی خرید اتومبیل باب شد و به نوعی نشانه اشرافیت و چشم و هم‌چشمی تجار از هم ‌بود.

از سال ۱۲۸۹ و پس از گذشت چهار سال از صدور فرمان مشروطیت، قانون مالیات شهری بر وسایل نقلیه از تصویب مجلس شورای ملی گذشت و دولت اجازه یافت از هر اتومبیل ماهانه پنج تومان مالیات دریافت کند. این هزینه آن‌قدر زیاد بود که تنها مرفهین جامعه از عهده آن برمی‌آمدند. همچنین مالیات‌هایی برای گاری‌های اسبی، صاحبان اسب، الاغ، شتر و دوچرخه وضع شد. طبق این قانون چنانچه اتومبیلی از خارج تهران وارد می‌شد صاحبش مم به پرداخت یک تومان مالیات و عوارض بود.

 

 


 کتاب پرفروش «سمفونی مردگان» نوشته عباس معروفی، موضوع یک تور گردشگری در شهر اردبیل شد؛ جایی که حوادث داستان در آن روی می‌دهد.
 
کتابفروشی اورنگ در اردبیل کتابخوانان این شهر را به یک تور گردشگری کتاب با موضوع کتاب پرفروش «سمفونی مردگان» دعوت کرده و قرار است مدعوین از ساعت ۱۴ امروز چهارشنبه با صفحه به صفحه این اثر به تماشای گوشه و کنار شهر از زاویه دید عباس معروفی بنشینند.
 
مهدیه امامی، مدیر کتابفروشی اورنگ، می‌گوید: از آنجا که داستان سمفونی مردگان در اردبیل اتفاق افتاده، تصمیم گرفتیم جاهایی را که در این کتاب از آنها نام برده شده با علاقه‌مندان و اهالی کتاب بگردیم و به نقد و بررسی اثر بپردازیم.

آسوشیتدپرس (AP) به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین سازمان‌های رسانه‌ای جهان همسو با بسیاری دیگر از رسانه‌های بین‌المللی فهرستی از ۱۰ اثر برتر سینمایی در یک دهه اخیر را منتشر کرد. این سازمان بزرگ رسانه‌ای با جای دادن نام فیلم «کپی برابر اصل» ساخته کارگردان صاحب سبک ایرانی عباس کیارستمی در این فهرست، آن را آغازگر جسور برای سینمای دهه اخیر خوانده است. نام عباس کیارستمی پرتکرارترین نام ایرانی در جهان سینماست که معمولا با آثارش در فهرست‌های مختلف رسانه‌ها و کارشناسان برای معرفی برترین فیلم‌های جهان حضور دارد. در تازه‌ترین نمونه، فیلم «کپی برابر اصل» محصول سال ۲۰۱۰ میلادی و با بازی «ژولیت بینوش» در رتبه هشتم این فهرست آسوشیتدپرس جای گرفته است.
 

 

«کپی برابر اصل» اولین نمایش جهانی خود را در شصت و سومین جشنواره فیلم کن به‌عنوان یکی از نامزدهای نخل طلا (فیلم‌های بخش رقابتی اصلی) تجربه کرد و مورد توجه و تحسین منتقدان قرار گرفت و جایزه بهترین بازیگر زن جشنواره را نیز برای بازیگر فرانسوی «ژولیت بینوش» به ارمغان آورد. آسوشیتدپرس در توصیف فیلم «کپی برابر اصل» آورده است: «کپی برابر اصل» آیا یک داستان می‌تواند حقیقت داشته باشد؟ این پرسشی است که در فیلم کیارستمی به آن پرداخته شده و داستان آن درباره یک فروشنده عتیقه‌جات (با بازی ژولیت بینوش) و یک نویسنده (با بازی ویلیام شیمل) که درباره ماهیت اصالت در هنر و آنچه در واقع یک بازآفرینی است با هم بحث می‌کنند.   در فهرست ۱۰ فیلم برتر دهه اخیر سینما به انتخاب آسوشیتدپرس، فیلم برنده نخل طلای «درخت زندگی» ساخته «ترنس مالیک» رتبه نخست را به خود اختصاص داده و پس از آن به ترتیب «رشته خیال» به کارگردانی «پل توماس اندرسون»، «مارگارت» از «کنت لونرگان»، «لیدی برد» به کارگردانی «گرتا گرویگ»، فیلم برنده اسکار «مهتاب» ساخته «بری جنکینز»، «جایی» به نویسندگی و کارگردانی «سوفیا کاپولا»، «جنگ سرد» از «پاول پالیکوفسکی»، «کپی برابر اصل» از «عباس کیارستمی»، «درون لوین دیویس» ساخته «برادران کوئن» و «هتل بزرگ بوداپست» به کارگردانی «وس اندرسون» قرار گرفته‌اند.

 


باراک اوباما، ‌رئیس‌جمهوری پیشین آمریکا گفت که بسیاری از مشکلات جهان برآمده از این است که «پیرمردان از قدرت کناره‌گیری نمی‌کنند».

رئیس‌جمهوری پیشین آمریکا گفت که اگر ن در دو سال آینده در تمامی کشورها بر سر کار باشند، «همه‌چیز بهتر خواهد شد.»

وی در ادامه افزود: «در این صورت، جنگ کمتری در کار خواهد بود ،مراقبت از کودکان بهتر خواهد شد و استاندارد زندگی بهبود خواهد یافت».

 

اوباما اضافه کرد: «اگر به جهان و مشکلاتش نگاهی بیندازید، خواهید دید که اغلب پیرمردان هستند که از سر راه کنار نمی‌روند. آنان به قدرت چنگ می‌اندازند، غیرقابل‌اطمینان هستند و ایده‌هایی قدیمی دارند و فاقد انرژی و ایده‌های نوین هستند».

وی خطاب به ن گفت: «می‌خواهم ن بدانند که شما هم عالی نیستید، اما شکی نیست که از ما مردان بسیار بهترید».

 


۵۶ سال از چاپ نخست مجموعه «کتاب‌های طلایی» که توسط انتشارات امیرکبیر منتشر می‌شد می‌گذرد و حالا بعد از این همه سال چهار عنوان کتاب آن مجموعه با ویراستاری جدید به کتابفروشی‌ها بازگشته است. اهمیت این کتاب‌ها به تاریخ‌ سازی‌شان برای نسل کودکان و نوجوانان دیروز و میانسالان و شاید پا به سن گذاشته‌های اکنون بازمی‌گردد. طیف وسیعی از آدم‌ها در روزگاری که خبری از اینترنت و شبکه‌های مجازی و زندگی ماشینی نبود با همین کتاب‌ها اوقات فراغت خود را می‌گذراندند و شیرینی سطرهایش را مزه‌مزه می‌کردند. خبرها حاکی است که قرار است از این پس تمام کتاب‌های آن مجموعه روانه بازار شوند تا برای کودکان و نوجوانان امروز هم خاطره بسازند. این کتاب‌ها خلاصه آثار ادبی کلاسیک یا داستان‌های نویسندگان مشهوری بودند با زبانی ساده و روان و سر و شکلی شبیه به هم.
 

 

در آن سال‌ها ۸۶ عنوان از این مجموعه منتشر شد که مترجم اکثر این کتاب‌ها محمدرضا جعفری، ویراستار و فرزند عبدالرحیم جعفری بنیان‌گذار انتشارات امیرکبیر بود که در خاطراتش گفته اولین کتابش را سال ۴۱ و زمانی که کلاس ششم را به پایان رسانده با نام «گرگ و هفت بزغاله» ترجمه کرده است. به گفته جعفری سادگی کتاب و جایزه‌ای که در آن روزگار برده بود و نقاشی‌های جذابش باعث شد آن را برای ترجمه انتخاب کند و گویا یک‌سال بعد از ترجمه «گرگ و هفت بزغاله» تالیف مجموعه کتاب‌های طلایی را آغاز می‌کند. او گفته اولین ترجمه‌ام را ابراهیم یونسی و مهدی آذریزدی خواندند و ایراداتش را برطرف کردند. قرار شد پدرم آنها را چاپ کند. حتی پدرم برای چاپ هر کتاب به من ۵۰ تومان حق‌التالیف نیز می‌داد. من در دبیرستانمان تنها بچه‌ای بودم که دستم در جیب خودم می‌رفت. این مترجم در جای دیگری می‌گوید نویسندگان این قصه‌ها انشای خود را با معلومات کودکان در سنین مختلف منطبق کرده‌اند و اغلب این قصه‌ها تفاوت‌هایی هم با قصه‌های نظیر خود دارد و گاهی مختصرتر و گاهی ساده‌تر نوشته شده است. این روزها چهار جلد از «کتاب‌های طلایی» با قیمت ۱۲ هزار تومان از سوی نشر نو برای کودکان و نوجوانان منتشر شده و توجه کتابخوانان بسیاری را برانگیخته است.

 


شهریار وقفی‌پور درباره اینکه بعضا یکی از مسائل ادبیات ایران این است که نویسندگان با گذشت زمان کتاب‌های قوی‌تری ارائه نمی‌دهند و بهترین آثارشان برای دوره جوانی‌شان است، اظهار کرد: بخشی از این مساله طبیعی است و در همه‌ جای دنیا هم اتفاق می‌افتد؛ کسی که نویسندگی دغدغه پیوسته‌ای برای او نباشد با انتشار کتابی مساله نوشتن برایش حل می‌شود. اما گاه کناره‌گیری نویسنده یا هنرمندی که کار خوبی داشته، رخداد و دغدغه‌ای را برای دیگران ایجاد می‌کند، مثلا کناره‌گیری آرتور رمبو.

او سپس گفت: زمانی که ما می‌گوییم هنر، اثر هنری به ذهن‌مان می‌آید نه آن تلاش و مهارتی که به خلق اثر منجر شده است. این موضوع در زیباشناسی هم وجود دارد که هنر فرآیند خلق اثر است یا خود اثر. اگر نگاه اول را داشته باشیم، یک پروژه را مدنظر داریم نه اثر نهایی را.

خیلی از نویسندگان از جمله ویلیام فاکنر می‌گویند یک نویسنده خوب در عمرش فقط یک چیز می‌نویسد و همیشه در پی ‌آن است که آن چیز را بهتر بگوید.

اما مخاطب و منتقد دنبال این است که اثر خوب ببیند و توجه ندارد در یک پروسه چه اتفاق‌هایی افتاده و یک اثر نسبت به اثر دیگر چقدر پیشرفته است؛ این‌ نگاه اگر نگوییم در کشورمان غایب است، می‌توان گفت در اقلیت قرار دارد. دنبال این هستیم که نویسنده یا هنر چیزی خلق کند که بی‌سابقه باشد، به نوعی دنبال زیرخاکی رو کردن هستیم. از این منظر می‌توان گفت جوان‌مرگی نقصی در دیدگاه ادبی و نظری ما است.

وقفی‌پور در ادامه گفت: وقتی نویسنده احساس کند کارش تاثیری ندارد و کارش مانند کارهای دیگر خوانده نمی‌شود و کسی هم درباره آن حرفی نمی‌زند دیگر نمی‌تواند به کار خود ادامه دهد. اگر این موضوع را سرخوردگی تعریف کنیم نباید آن را به‌صورت فردی ببینیم و بیشتر در حوزه معرفت‌شناختی است.

اینکه اصلا زبان فارسی نه در دراز مدت، بلکه در نیم‌قرن بعدی ماندنی‌ است یا نه. این موضوع سبب می‌شود آنها به این نتیجه برسند که شاید نوشتن امر پوچی باشد.

 


 هیچ فیلمی در اکران ۲۰۱۹ حتی به گرد پای «انتقامجویان: آخر بازی» هم نرسید تا این بلاک باستر پرهیجان بتواند بدون دردسر به یک دهه صدرنشینی «آواتار» در جدول پرفروش‌ترین فیلم‌های تاریخ سینما پایان دهد. «انتقامجویان: آخر بازی» تولید شرکت‌های دیزنی و مارول با ۷۹۷/ ۲ میلیارد دلار فروش رکورد فروش فیلم‌های سینمایی بزرگ تاریخ را شکست تا سال ۲۰۱۹ نیز در تاریخ رکوردهای سینمایی با یک رخداد بزرگ ثبت شود.
 
در بین ۱۰ فیلم پرفروش سال، به‌جز «انتقامجویان: آخر بازی» هفت فیلم‌ «شیرشاه»، «یخ‌زده ۲»، «اسپایدرمن: دور از خانه»، «کاپیتان مارول»، «داستان اسباب‌بازی ۴»، «جوکر» و «علاء‌الدین» نیز در دنیا بیش از یک میلیارد دلار فروختند که یک رکورد جدید است. در این بین، «شیرشاه» عنوان پرفروش‌ترین فیلم انیمیشن تاریخ سینما را به خود اختصاص داد و «جوکر» اولین فیلم درجه سنی R تاریخ سینما شد که در دنیا بیش از یک میلیارد دلار فروخته است.
والت دیزنی استودیوز اولین شرکت فیلمسازی در تاریخ سینما شد که فیلم‌هایش در بازار جهانی بیش از ۱۰ میلیارد دلار فروختند. در مجموع شش فیلم پرفروش سال ۲۰۱۹ شامل «انتقامجویان: آخر بازی»، «شیرشاه»، «داستان اسباب‌بازی ۴»، «کاپیتان مارول»، «یخ‌زده ۲» و «علاء‌الدین»، تولید دیزنی است که البته با توجه به مشارکت دیزنی و شرکت سونی در فیلم «اسپایدرمن: دور از خانه» می‌توان سهم این شرکت را ۵/ ۶فیلم نیز در نظر گرفت .
 

اکثر بازیگران معروف هالیوود عاشق جمع‌آوری کتاب‌های کمیاب و نایاب از سراسر جهان هستند و به همین دلیل بیشتر نمایشگاه‌ها و حراجی‌های مربوط به این نوع کتاب‌ها در محله‌های بالای لس‌آنجلس برگزار می‌شود.

برد پیت و استیو مارتین در نمایشگاه بین‌المللی کتاب‌های قدیمی کالیفرنیا که در سال جاری در پاسادنا برگزار شد از بزرگ‌ترین خریداران این آثار بودند. برد پیت در این نمایشگاه سه نسخه از دست‌نوشته‌های رابرت فرانک نویسنده مشهور آمریکایی را خرید ولی در میان بازیگران هالیوود جانی دپ مشهورترین و در حقیقت معتادترین فرد به کتاب‌های کمیاب محسوب می‌شود که کلکسیون شخصی وی کتاب‌هایی در خود جای داده است که هر کدام میلیون‌ها دلار ارزش دارد.  از جمله این آثار می‌توان به اولین نسخه چاپی کارهای جک کروش، آرتور ریموند، دیلان توماس و ادگار آلن پو اشاره کرد که دپ هر کدام را با قیمت‌های گزافی تهیه کرده است.   یکی از آخرین کتاب‌هایی که در نمایشگاه‌های کتاب‌های کمیاب در محله‌های هالیوود به فروش رسیده است نسخه‌ای قدیمی از کتاب« در انتظار گودو » نوشته ساموئل بکت است که توسط جان لاروکت به قیمت ۱۲۵هزار دلار خریداری شده است.  وی در گفت‌وگو با خبرنگاران به صراحت خود را معتاد این کتاب‌ها معرفی می‌کند و می‌گوید بسیاری از شب‌ها در حالی به رخت‌خواب می‌روم که بالای سرم کتاب‌هایی با ارزش ۲۰هزار دلار است.

 


کتاب «هنر حفظ آبرو » اثر آرتور شوپنهاور با ترجمه علی عبداللهی توسط نشر مرکز منتشر و راهی بازار نشر شده است. این‌کتاب ششمین عنوان از مجموعه هنرهای شوپنهاور است که مرکز ترجمه‌ آن را چاپ می‌کند.این‌کتاب با ۸۲ صفحه، شمارگان هزار و ۴۰۰ نسخه و قیمت ۱۷ هزار و ۵۰۰ تومان منتشر شده است.
آرتور شوپنهاور فیلسوف مهم و شکاک آلمانی متولد ۱۷۸۸ و درگذشته به سال ۱۸۶۰ است. اندیشه‌های این اندیشمند موجب دگرگونی‌های مهمی در تاریخ فلسفه شده و او را به‌عنوان فیلسوفی صریح و داوری بی‌تعارف می‌شناسند.
موضوع این‌کتاب، احترام و آبرو است. شوپنهاور در این‌کتابچه هم مثل دیگر مجلدات هنرهای خود، تلاش کرده موضوع واحدی را از زوایای مختلف بررسی کند و دریافت‌های خود را ارائه دهد.
«هنر رفتار با ن»، «هنر خوشبختی»، «هنر رنجاندن»، «هنر خودشناسی» و «هنر زنده‌ماندن» کتاب‌هایی هستند که ترجمه فارسی‌شان پیش از «هنر حفظ آبرو» در قالب این‌مجموعه با ترجمه عبداللهی چاپ شده است.
 
روایت شوپنهاور از«هنر حفظ آبرو»

 

 

دیشب برای علی بلوکباشی به همت مجله بخارا در خانه اندیشمندان انسانی مراسم بزرگداشتی برگزار شد. در این مراسم کاظم ‌بجنوردی رئیس مرکز دایره‌المعارف بزرگ اسلامی با اشاره به اینکه بلوکباشی ۳۳ سال است که در مرکز دایره‌المعارف بزرگ اسلامی سمت مدیریت بخش مردم‌شناسی و فولکلور را بر عهده دارد ،گفت:‌می‌توانیم بلوکباشی را پدر فولکلور ایران بنامیم. وی ۹۵ مقاله در این ۳۳ سال نوشته و ۱۳۰ مقاله بزرگ را ویرایش کرده است.

با کمک او دانشنامه فرهنگ مردم نوشته شد، پروژه‌ای که در ۱۰ جلد تدوین شده و اکنون ۶ جلد آن منتشر شده است. این دانشنامه فرهنگ مردم ایران شاید در دنیا بی‌نظیر باشد زیرا تمام مدخل‌های مربوط به دانشنامه را به صورت الفبایی آورده‌ایم حتی در روسیه، آمریکا و اروپا نیز چنین دانشنامه‌ای وجود ندارد که به صورت الفبایی مطلق تمام مدخل‌ها از حنابندان گرفته تا عروسی و سفره‌نذری و عزاداری که با هویت ملی ما مرتبط است آمده و جاذبه بسیار زیادی دارد.

نوش‌آفرین انصاری نیز به پیشینه آشنایی با بلوکباشی اشاره کرد و گفت: آذرماه ۱۳۴۲ برای نخستین‌بار با توران میرهادی دیدار کردم و افتخار آشنایی با وی نصیبم شد. آبان ۱۳۵۸ شورای کتاب کودک میزبانی جریانی بلندمدت به نام تدوین فرهنگ‌نامه کودکان و نوجوانان به رهبری میرهادی را به عهده گرفت و نقش بلوکباشی در این فرهنگ‌نامه ستودنی است. 

ناصرتکمیل‌همایون هم در این مراسم گفت: ظلم بزرگی که به بلوکباشی در این سال‌ها شد این بود که در دانشگاه‌های ایران تدریس نکرد و ما از این لحاظ ضرر کردیم اما اگر تدریس می‌کرد آیا فرصت می‌کرد که این همه کتاب بنویسد؟ 

سپس ناصر فکوهی گفت: مردم‌شناسی می‌تواند بگوید چرا همه زبان‌ها و فرهنگ‌ها ارزش دارند و چرا پر از معنا هستند. اکنون عطش قدرت و ثروت یا بهتر بگویم جنون قدرت و ثروت در حال بر باد دادن فرهنگ چندهزار ساله است. بعد از جنگ جهانی آلمان با خاک یکسان شد اما فرهنگ آن پایدار ماند. نجات یک جامعه در قدرت و ثروت نیست، بلکه در فرهنگ آن جامعه است. نقش بلوکباشی در زمینه فرهنگ بسیار کلیدی بوده است.

در پایان این مراسم بلوکباشی به تاریخچه فعالیتش در حوزه مردم‌شناسی در ایران اشاره کرد و گفت همواره به سرزمین و فرهنگ ایران عشق داشتم. من هر چیزی که در این دنیا دارم عشق به فرهنگ مردم و فولکلور ایران بوده است. در پایان نشست نیز مستندی از فعالیت‌های علی بلوکباشی پخش شد و وی شمع کیک ۸۴ سالگی‌اش را فوت کرد.

 


«پیامبران جدید سرمایه» نام کتابی است به قلم «نیکول اشاف» جامعه‌شناس آمریکایی که آثاری در حوزه کار، ت و اقتصاد تالیف کرده است. پیامبران جدید سرمایه که در سال ۲۰۱۵ چاپ شده و توسط نشر ترجمان به فارسی برگردان شده است، حاوی نکاتی است که این کتاب حدودا ۱۷۰ صفحه‌ای را به اثری ارزشمند تبدیل کرده است. در ابتدا باید اشاره کنم که سبک کتاب، سبکی قصه گوست. منظور از قصه‌گویی آن است که نویسنده حرف خود را در قالب داستان‌هایی از دل دنیای سرمایه‌داری بیرون می‌کشد. داستان آدم‌هایی که کم و بیش می‌شناسیم‌شان و با فعالیت‌های آنان آشنایی داریم. افراد آشنایی که در دنیای کسب‌وکار و تجارت و دنیای اطراف آن فعالیت دارند.

نویسنده در هر فصل به تجربه یکی از بزرگان دنیای سرمایه‌داری می‌پردازد. افرادی که به نوعی به مشکلات دنیای خود واقف شده‌اند و سعی در اصلاح و ترمیم آن دارند. افرادی که باور دارند سرمایه‌داری اصلاح‌پذیر است و با برطرف کردن مشکلات آن، می‌توان به‌عنوان نسخه‌ای نجات‌بخش از آن استفاده کرد.

نقطه قوت «پیامبران جدید سرمایه» آن است که در هر فصل، ابتدا به نظرات و دیدگاه‌های فرد یا شرکت موردنظر پرداخته و به اشکالاتی که او به آن پی برده و سعی در رفع آن دارد، می‌پردازد. همچنین شیوه دقیق کار آنها را از دیدگاه خودشان شرح می‌دهد تا حدی که در ابتدا خواننده را به تحسین آن فرد/  شرکت وا می‌دارد که به خوبی مشکلات را شناخته و بر آنها فائق آمده است. اما در ادامه کار این موارد را نقد می‌کند و شرح می‌دهد که چگونه این کار باعث دامن زدن و تعمیق شکاف‌هایی می‌شود که محصول سرمایه‌داری است.

از شرکت‌ها و فردهایی که در این کتاب به آن پرداخته می‌شود یکی شرکت آمریکایی هول فودز است که دیدگاه آن برپایه توسعه پایدار است، دیدگاهی که باور دارد با پیروی از ت‌های توسعه پایدار می‌توان آسیب‌های سرمایه‌داری را برای قشر ضعیف‌تر برطرف کرد.  در فصلی دیگر نیز این کتاب به مایکروسافت و فعالیت‌های بشردوستانه بیل و ملیندا گیتس می‌پردازد. فعالیت‌هایی که با کنار گذاشتن بخشی از درآمد مایکروسافت انجام می‌شود و سعی در فقرزدایی و رفع مشکلات بهداشتی در کشورهای ضعیف آفریقا دارد. این کتاب همچنین به اوپرا وینفری مجری مشهور سیاه‌پوست می‌پردازد که فعالیت‌های فرهنگی مختلفی را در راستای توانمند‌سازی و رفع تبعیض فکری و فرهنگی، پیگیری می‌کند.

نیکول اشاف در همه بخش‌های کتاب اثبات می‌کند که چگونه فعالیت‌های ظاهرا اصلاحی هر یک از آنان به علت اینکه بر منطق ذاتی سرمایه‌داری استوار است، باعث تثبیت بیشتر مشکلاتی می‌شود که قصد حل آن را دارند. نگاه اصلی نویسنده این است که نشان دهد مشکل اصلی و اساسی در ذات سرمایه‌داری نهفته است. ذاتی که تبعیض و بی‌عدالتی در آن نهفته و جزئی جدایی‌ناپذیر از آن است و نمی‌توان با اعمالی اصلاحی بر بستر سرمایه‌داری آن را درست کرد. علاوه بر آن تلاش اشاف این است که نشان دهد راهکارهای اصلاحی بزرگان سرمایه‌داری علاوه بر تعمیق مشکلات، خواسته یا ناخواسته تلاشی است که به تثبیت و ادامه حیات این سیستم کمک خواهد کرد.

مجموعا به‌نظر می‌رسد که این کتاب کوچک و جمع‌وجور، که با ادبیاتی روان و قابل فهم برای مخاطبان عمومی نوشته شده است، می‌تواند باب آشنایی خوبی با مکانیزم‌های اساسی نظام سرمایه‌داری باشد. همچنین پاسخی است گویا و ساده به کسانی که فکر می‌کنند می‌توان نظام سرمایه‌داری را اصلاح کرد و نیازی به پیدا کردن سیستم‌های متفاوت و جایگزین برای آن وجود ندارد. این کتاب می‌تواند برای عموم آگاهی‌بخش باشد و برای متفکران، بابی برای تفکرهای انتقادی‌تر و متفاوت‌تر را باز کند.

 

4

دنیای اقتصاد: وب‌سایت «ویک» فهرستی از ۱۵ کشوری که مردم آن علاقه زیادی به کتاب و کتاب‌خوانی دارند، منتشر کرد. محققان دانشگاه ملی استرالیا و دانشگاه نوادا در آمریکا تحقیقاتی را درباره سطح کتاب‌خوانی افراد کشورهای مختلف انجام دادند. آنها این پژوهش را روی افراد بین ۲۵ تا ۶۵ سال در ۳۱ کشور مختلف جهان انجام دادند و از آنها درباره تعداد کتاب‌هایی که در ۱۶ سالگی در خانه خود داشته‌اند،‌ پرسش کردند.

براساس این پژوهش، تعداد کتاب‌های موجود در خانه افراد در ۱۶ سالگی نتایج مثبتی بر سطح سواد و مهارت‌های فناوری اطلاعات آنها در سال‌های آینده داشته است، صرف نظر از اینکه آن شخص چقدر آن کتاب‌ها را مطالعه می‌کرده است. برای مثال در جدول زیر می‌توان این اطلاعات را دریافت که در خانه یک فرد ۱۶ ساله اهل استونی به‌طور میانگین ۲۱۶ کتاب وجود دارد. این شاخص برای خانه‌ای که یک نوجوان ۱۶ ساله آمریکایی در آن زندگی می‌کند، ۱۱۴ است.

نتایج این پژوهش نشان داد به‌طور میانگین مردم استونی در هر خانه ۲۱۸ کتاب داشته‌اند و یک‌سوم از پاسخ‌دهندگان استونی هم اعلام کرده‌اند که در سن ۱۶ سالگی بیش از ۳۵۰ کتاب در خانه خود داشته‌اند. این شکل از آمارگیری و شاخص‌بندی تحولی دیگر در فهم مصرف کتاب در جوامع به‌دست داده و شیوه‌های متداول مربوط به میزان سرانه مطالعه کتاب و مصرف این کالای فرهنگی را به چالش کشیده است. براساس تحلیل‌های مبتنی بر نتایج این پژوهش اینکه یک شخص کتاب‌های بیشتری در خانه داشته باشد، حتی اگر آنها را مطالعه هم نکند، این مساله بر نتایج تحصیلی آن شخص تاثیر مثبت داشته است. در واقع یکی از مهم‌ترین نکات مورد توجه در این پژوهش آن است که مطالعه کتاب در کتابخانه‌های عمومی از فرآیند پژوهش حذف شده و بیش از آن امکان مطالعه در خانه و اثرگذاری حضور کتابخانه‎‌های شخصی در شیوه جامعه‌پذیری نوجوانان مورد توجه قرار گرفته است. در جدول پیش‌رو، فهرستی از ۱۵ کشوری که مردم آن بیش از همه عاشق کتاب و کتاب‌خوانی هستند، گردآوری شده است.

 

 

14-02

 

 


خبر تعطیلی کتاب‌فروشی طهوری با ده‌ها سال فعالیت در روزهای اخیر، بازتاب‌های زیادی در رسانه‌ها به‌دنبال داشته و بار دیگر بحث خطر ورشکستگی کتاب‌فروشی‌های کشور را به بحث روز مبدل کرده است. هر چند این خبر توسط صاحب این کتاب‌فروشی تکذیب شده است، اما موضوع این تهدید برای مراکز فروش کتاب همچنان به قوت خود برجاست.در دو سال اخیر نزدیک به ۳۰ کتاب‌فروشی در پایتخت تعطیل شده است که واکنش‌های فراوانی را به دنبال داشت. آمارهای پایگاه اینترنتی خانه کتاب نشان می‌دهد در حال حاضر کمی بیش از ۱۷۰ کتاب‌فروشی در تهران در حال فعالیت است اما همین تعداد در سال ۱۳۹۶ بیش از ۲۰۰ کتاب‌فروشی اعلام شده بود، یعنی ظرف دو سال ۱۵ درصد از کتاب‌فروشی‌ها از میان رفته‌ که برخی از آنها چند دهه فعالیت داشته‌اند.
 

این بحران در حالی گریبان برخی فروشگاه‌های عرضه کتاب را گرفته است که به موازات آن برخی کتاب‌فروشی‌های جدید پا به عرصه گذاشته یا به ایجاد شعبه‌های جدید اقدام کرده‌اند. چنین تناقضی این سوال را در ذهن ایجاد می‌کند که آیا تنها مشکلات اقتصادی و مشکل سرانه پایین مطالعه موجب چنین بحرانی شده است یا نوع و نگرش گردانندگان بنگاه‌های عرضه کتاب نیز در موفقیت یا عدم موفقیت جذب مخاطب نقش اساسی ایفا می‌کند؟ هرچند صنعت نشر و همچنین عرضه کتاب در کشور با مشکلات عدیده‌ای دست و پنجه نرم می‌کند اما تجربه دیگر کشورها نشان می‌دهد آنچه در این زمینه و هر کسب‌و‌کار دیگری هنوز راهگشاست، داشتن خلاقیت و قدرت انطباق‌پذیری است، همان‌طور که صاحبان کتاب‌فروشی «موراوین» از قدیمی‌ترین کتاب‌فروشی‌های دنیا یکی از رموز موفقیت خود در طول چهار قرن را خلاقیت عنوان می‌کنند که با وجود فراز و نشیب بازار کتاب در جهان هنوز هم می‌تواند حیات داشته باشد. مسوولان این کتاب‌فروشی اعتقاد دارند «هر کتاب‌فروشی باید شخصیت خود را در کتاب‌فروشی حفظ کند و تنها با انتشارات خاصی کار کند تا بتواند اعتماد مردم را جلب کند.» علاوه‌بر این در دنیایی که رقابت در عرضه محصولات وجود دارد نحوه چینش کتاب در ویترین، ایجاد فضای مناسب در کتاب‌فروشی و برخورد حرفه‌ای فروشندگان نقش مهمی در جلب مشتری دارد. همچنین در دنیایی که دنیای ارتباطات جدید است بهره‌گیری از همه امکانات فضای مجازی برای معرفی فروشگاه و کتاب‌های عرضه شده، نه تنها اهمیت دارد بلکه ضروری به نظر می‌‌رسد زیرا هم‌اکنون فروشگاه‌های عرضه اینترنتی کتاب یکی از رقبای سرسخت کتاب‌فروشی‌های فیزیکی هستند. از این رو اگربخواهیم یک کتاب‌فروشی را در دنیای دیجیتالی امروز سر پا نگه داریم باید از روش‌های سنتی فاصله بگیریم و به جای آن از ترکیبی از روش‌های قدیم و جدید در فروش استفاده کنیم.

با همه اینها نمی‌توان از موانع جدی‌ای که بر سر راه کتاب‌فروشی‌ها چه به لحاظ قانونی و چه از نظر فضای کلی اقتصادی وجود دارد غافل شد؛ موانعی که برخی برای تمام دنیا عمومیت دارد و برخی از آنها مختص کشور ماست. در چند سال اخیر چندین کتاب‌فروشی بزرگ در تهران و شهرستان‌ها تعطیل شدند یا به مرز تعطیلی کشیده‌ یا دست‌کم مجبور به جابه‌جایی مکان شدند که از میان آنها می‌توان به کتاب‌فروشی‌های نشر ویستار، نشر رود، نشر نی، کتاب‌فروشی مثلث، کتاب‌فروشی آسیا و اخیرا کتاب‌فروشی نشر افراز اشاره کرد. از عمده دلایل این فروشگاه‌ها برای تعطیلی مسائل اقتصادی است که آن نیز به عوامل مختلف مرتبط است. نکته‌ای که در سخن اغلب کتاب‌فروشان دیده‌ می‌شود حمایت نکردن دولت از کتاب‌فروشی‌هاست؛ حمایت‌هایی که البته باید غیر‌مستقیم و از طریق تسهیل شرایط کسب‌و‌کار فراهم شود.

 سود کم

کتاب‌فروشی‌ مانند همه بنگاه‌های اقتصادی نه تنها نیازمند سودآوری است بلکه باید در رقابت با کاسبی‌های دیگر از سودآوری قابل قبولی برخوردار باشد وگرنه صاحب کتاب‌فروشی با وجود دغدغه‌های فرهنگی سرانجام اسیر وسوسه تغییر شغل خواهد شد. کتاب‌فروشان یکی از دلایل مشکلات خود را سود کم حاصل از فروش کتاب عنوان می‌کنند. محمود آموزگار مدیر کتاب‌فروشی آمه و نایب رئیس اتحادیه ناشران و کتاب‌فروشان تهران در گفت‌وگو با خبرگزاری مهر در همین زمینه می‌گوید: «یکی از دلایل تعطیلی کتاب‌فروشی‌ها سهم اندک آنها از قیمت پشت جلد کتاب است. به باور من باید سهم کتہاب‌فروش از قیمت پشت جلد در ایران حداقل به استانداردهای بین‌المللی که ۳۳ درصد است برسد اما این اتفاق در کشور ما رخ نداده است.» از دیگر عواملی که موجب دلسردی کتاب‌فروشان در سال‌های اخیر شده است وعده‌های حمایتی است که هرگز به درستی عملی نشده است.

محمدعلی جعفریه، مدیر موسسه نشر و کتاب‌فروشی ثالث نیز می‌گوید: «کتاب‌فروشی‌ها فقط به‌صورت اسمی از مالیات معاف هستند اما رسما در ادارات مالیات و به بهانه‌های مختلف از آنها مالیات اخذ می‌شود و هر چقدر من و همکاران و صنف ما در این زمینه تلاش و مذاکره می‌کند باز هم در بر همان پاشنه می‌چرخد.» وی در عین حال به معضل عدم صرفه اقتصادی فروش کتاب نیز اشاره می‌کند و می‌گوید: «در بسیاری از کتاب‌فروشی‌ها آثار با قیمت هفت، هشت سال قبل وجود دارد و عرضه می‌شود اما آیا هزینه‌ها نسبت به آن زمان تغییر نکرده است؟ مگر درآمد کتاب‌فروش از پشت جلد کتاب چقدر است؟ مشکل به روز نشدن قیمت کتاب در معیشت کتاب‌فروشی‌های ایران تاثیر زیادی گذاشته و نمی‌شود به سادگی از آن گذشت.» قاچاق کتاب، برگزاری نمایشگاه‌های بین‌المللی و استانی کتاب از دیگر موانعی است که بر سر راه کتاب‌فروشی‌ها قرار دارد و اغلب آن را قوز بالاقوزی بر گرفتاری‌های جاری می‌دانند زیرا ارتباط مستقیم ناشر با مخاطب موجب حذف کتاب‌فروشی از چرخه نشر می‌شود.

 


ایبنا : ترجمه مجموعه پنج کتاب فروغ فرخزاد به نام «باد ما را خواهد برد» جایزه بهترین ترجمه سال ۲۰۱۹ ترکیه را دریافت کرد. جایزه کتاب‌های جهانی یکی از مهم‌ترین جایزه‌های ادبی ترکیه محسوب می‌شود که ۲۷ سال است، هر سال در چند بخش ادبی مانند بهترین رمان، بهترین رمان پلیسی و بهترین ترجمه به آثار برگزیده اهدا می‌شود.

مکبوله آراس مترجم آثار فروغ توانست امسال یکی از برگزیدگان این جایزه باشد، او هنگام گرفتن جایزه آن را به کسانی که قبل از او سعی کردند فرهنگ ایران را در ترکیه بشناسانند، تقدیم کرد.

عدنان اوزیال چینر، نویسنده و رئیس انجمن صنفی نویسندگان ترکیه هنگام اهدای جایزه به مکبوله آراس گفت: این جایزه به دلیل تلاش‌های وی برای شناساندن همسایه مهم ما ایران به مردم ترکیه به او تعلق گرفته است. او افزود: ایران یکی از مهم‌ترین همسایگان ماست با فرهنگ و ادب کهن که ما باید سعی کنیم بیشتر همدیگر را بشناسیم.

 

 


«شنای پروانه» به کارگردانی محمد کارت نخستین فیلمی بود که در روز دوم برگزاری جشنواره فجر روی پرده سینمای رسانه رفت.

در نشستی با اجرای منصور ضابطیان و حضور رضا صائمی در جایگاه منتقد، عوامل فیلم «شنای پروانه» با اصحاب رسانه به گفتگو درباره حاصل کارشان نشستند.

چندی پیش کلیپی از این فیلم با عنوان " گنده لات «شنای پروانه» " دست به دست می‌شد. در آن کلیپ مشخص بود که نقش اصلی متفاوت فیلم را امیر آقایی بازی می‌کند. طناز طباطبایی، پانته‌آ بهرام، مه‌لقا باقری و جواد عزتی دیگر بازیگران این اثر سینمایی هستند.

پانته‌آ بهرام هم در خصوص نقش خود گفت: «من با محمد کارت همبازی بودم و می‌دانستم بازیگری را می‌شناسد وقتی به من پیشنهاد داد می‌دانست که من ریسک پذیرم و برای از ته زدن مو مخالفتی نمی‌کنم.»

او با توضیح اینکه این فیلم بر خلاف ظاهر مردانه‌اش به شدت فمینیستی است و زن‌های فیلم قربانی هستند، افزود: «نقشی که من در فیلم داشتم از چهره و نه‌گی‌اش برای اینکه شرایط دیگری برایش تعریف نشده، می‌گذرد. هر چه زن در فیلم می‌بینیم قربانی شرایطی هستند که ساخته مردها است.»

 

 

 

 

 


: زندگی و آثار سیمین دانشور امروز دوشنبه در فرهنگسرای معرفت بررسی می‌شود. در این نشست که به همت انجمن داستانبان با عنوان «با پیشکسوتان داستان ایران» برگزار می گردد؛درباره زندگی و کتاب‌های اولین رمان‌نویس زن حرفه‌ای ایران گفت‌وگو خواهد شد.
 
علاقه‌مندان برای حضور در این نشست می‌توانند ساعت ۱۷ تا ۱۹ به فرهنگسرای معرفت به نشانی میدان شهرزیبا، بلوار شهران، بعد از زیرگذر شهید همت مراجعه کنند.
 
 

جای آذر صنیع به‌عنوان اولین زن بانکدار ایرانی در لابه‌لای تاریخ ایران خالی است. اطلاعات واضح و روشنی از زندگی او تا قبل از ازدواج با ابوالحسن ابتهاج وجود ندارد. بررسی‌های صورت‌گرفته در راستای یافتن هویت آذر صنیع و سبک زندگی، کار و روابط او، مرا به سمت کتاب خاطرات ابوالحسن ابتهاج سوق داد.
 

با کمی پیشروی در این موضوع، دریافتم که آذر با اینکه از نظر شخصیتی زنی قدرتمند بوده، اما تنها در کنار ابوالحسن ابتهاج معنا پیدا می‌کند به‌طوری‌که راهنمایی‌های خسرو معتضد، تاریخدان ایرانی هم در مورد پیدا کردن نشانی‌های این زن، به کتاب خاطرات ابتهاج و بررسی مجلات سال‌های ۴۰، ۴۱ و نیز ۴۲ ختم شد. آذر در میان رومه‌ها و مجلات آن دوران نیز تنها در اخبار مربوط به ابتهاج وجود داشت. با این حال آذر صنیع در لابه‌لای خاطرات همسرش ابتهاج بیشتر از همه به چشم می‌خورد.

بعد از به زندان افتادن ابتهاج، آذر هر روز به بانک ایرانیان سر می‌زد. این درخواست ابوالحسن بود که در غیابش آذر امور بانک را به دست گیرد؛ چراکه معتقد بود او زنی بادرایت و باهوش است که استعداد بالایی در مدیریت دارد. ابتهاج که به زندان رفت، آذر دستور داد تا عکس محمدرضا شاه پهلوی را در تمام شعب بانک نصب کنند. داستان مقاومت ابوالحسن ابتهاج برای نصب نکردن عکس شاه به دیوار شعبه‌های بانک ایرانیان، خود یکی از چند بهانه‌ای بود که او را روانه زندان کرد.

آذرنوش صنیع به همراه همسرش ابوالحسن ابتهاج بانک ایرانیان را راه‌اندازی کردند؛ در واقع آذر اولین زنی بود که عضو هیات‌مدیره یک بانک و برای مدتی مدیرعامل آن شد. با وجود اینکه ابتهاج ممنوع‌الملاقات بود، آذر با ذکاوت تمام توانست با چادری که به سر می‌کرد و به او هویت دیگری می‌بخشید؛ با نام همسر یکی از زندانیان وارد زندان شود. او روزی دوبار برای ابوالحسن ابتهاج از خانه غذا می‌برد و در همان زمان کوتاه مسائل بیرون را با ابتهاج در میان می‌گذاشت.

آذر در طول دوران زندانی بودن ابتهاج توانست خبرنگاران و افراد بانفوذ زیادی را تحت عناوین مختلف خانوادگی به ملاقات با همسرش ببرد تا بلکه بتواند نقشی در آزادی او داشته باشد. آذر صنیع همسر ابوالحسن ابتهاج، اولین زن بانکدار ایرانی است که توانست در سال ۱۳۳۸ عضو هیات‌مدیره بانک ایرانیان شود.

آنچه از آذر صنیع در یادها مانده، زنی با چشمانی سیاه را قدی متوسط است که در قوی‌الاراده بودن او هیچ اختلاف نظری وجود ندارد. آذر صنیع خیلی در حافظه تاریخ بانکداری ایران و نیز اسناد تاریخی ثبت نشده؛ اما آنچه پیش‌روی شماست، برش‌هایی از زندگی آذر است که بیشتر از خاطرات ابوالحسن ابتهاج روایت شده است.

 آذر در خاطرات ابتهاج

ردپای آذر در فصل‌های پایانی کتاب «خاطرات ابوالحسن ابتهاج» به‌کرات دیده می‌شود. ابوالحسن ابتهاج در کتاب خاطراتش آذر را صمیمی‌ترین یار و یاور خود خطاب کرده است. ابتهاج تاکید دارد، آذر تا جایی که از دستش برمی‌آمده در تمام مراحل زندگی، به‌ویژه در دشوارترین روزها از جمله دورانی که ابتهاج زندان بوده، او را یاری کرده. ابتهاج، آذر را یکی از مهره‌های اصلی در ایجاد و حفظ بانک ایرانیان دانسته و او را اولین مدیرعامل زن یک بانک معرفی کرده است.

ابتهاج در کتاب خاطراتش می‌نویسد: «آذر به تمام معنی برازنده بود؛ طوری‌که به هر جایی پا می‌گذاشت، همه متوجه او می‌شدند و در نتیجه مورد حسادت دیگران واقع می‌شد. او زنی بود قوی‌الاراده و مهربان و در بعضی موارد کمک‌های مالی او به دوستان و آشنایانش دردسرهایی برای ما ایجاد می‌کرد. آذر حتی نسبت به کسانی که خاطرش را آزرده می‌ساختند، بسیار باگذشت بود. او در دوستی به حد افراط وفادار و در دشمنی بسیار سرسخت بود.»

ابتهاج مدعی است که با آذر در یکی از مهمانی‌های برادرش آشنا شده. او ماجرای آشنایی خود را با آذرنوش صنیع این‌چنین راویت می‌کند: «سرنوشت بر این بود که من بر حسب اتفاق در یکی از مهمانی‌های برادرم با آذر آشنا و پس از ۲۶ سال از همسر اولم مریم معززالدوله نبوی جدا شوم. من و آذر در سال ۱۳۳۵با هم ازدواج کردیم. من از مریم اولادی نداشتم.»

ابوالحسن ابتهاج واکنش مطبوعات را در مورد ازدواجش با آذر بسیار هیجانی می‌خواند. او در کتاب خاطرات خود در مورد حواشی این ازدواج اشاره کرده و می‌نویسد: «ازدواج ما نه‌تنها در ایران؛ بلکه در خارج از کشور نیز هیجانی ایجاد کرد و منجر به ساختن داستان‌هایی شد که تا مدت‌ها نقل محافل و مطبوعات بود.»

  آذر دندان‌پزشک یا آذر بانکدار

آذر صنیع به پیروی از پدر به دانشکده دندان‌پزشکی رفت و در این رشته فارغ‌التحصیل شد. او دوره کوتاهی به تدریس در دانشگاه مشغول بود و جزو اولین نی به‌شمار می‌رفت که به تدریس در دانشگاه پرداخت. آذرنوش نتوانست در حرفه دندان‌پزشکی مشغول شود، اما زندگی او طوری رقم خورد که در جریان ازدواج با همسر سوم خود وارد عرصه بانکداری، اقتصاد و مدیریت شد.

ابتهاج در کتاب خاطرات خود اشاره کرده که اغلب فعالیت‌های وکالتی خود را به آذر می‌سپرده است. از این‌رو آذر به خریدوفروش املاک و سهام می‌پرداخت و در این زمینه خوب عمل می‌کرد؛ به‌طوری که ابتهاج در دوران زندانی بودن خود بانک ایرانیان را به آذر سپرد.

هوشنگ ابتهاج

p22-04

- بخشی از یک مقاله به قلم شهناز دیواندری

 


خواجه نصیرالدین طوسی، فیلسوف، متکلم، فقیه، ستاره‌شناس، اندیشمند، ریاضیدان، منجم، پزشک و معمار بزر گ ایرانی دوم اسفند سال ۵۹۷ ه.ش در توس به دنیا آمد. او در دورانی به بلوغ فکری رسید که حمله مغولان، ایران را به ویرانه تبدیل کرده بود.
 

 

خواجه نصیر به عنوان یک کارگزار فرهنگی با هوشمندی معرفتی و فرهنگی خاص خود خوی ویرانگری مغولان را به سمت شیفتگی به عمران و آبادانی و تمدن اسلامی-ایرانی سوق داد. مرکز این تحولات علمی رصدخانه مراغه بود. وی از طریق نفوذ در خان مغول یکی از بزرگ‌ترین کانون‌های علمی بشریت را تاسیس کرد. به فرمان هلاکو همه اوقاف مملکت را که تحت نفوذ ایلخانان بود در اختیار خواجه گذاشتند تا از آن در ساخت رصدخانه و هزینه‌های مربوط به آن استفاده کند. وی حکما و منجمان اسلامی را از شهرهای مختلف، از چین تا آندلس، به همکاری طلبید و نیز از یک دانشمند چینی به نام فائو مون جی در مراغه استفاده کرد و از او دعوت کرد تا به کمک یکدیگر آلات رصدی را تکمیل و زیج ایلخانی را تدوین کنند و بعضی از آلات رصد را نیز خود اختراع کرد. وی با در اختیار گرفتن تمامی اوقاف، به آبادانی این موقوفات پرداخت. در هر ولایت و شهری نایبی از جانب خود گسیل داشت تا بر اوقاف مملکت نظارت کند و آنها را سامان بخشید. بدین سان وی به جمع‌آوری عشر موقوفات پرداخت و بودجه لازم را فراهم کرد و با تعیین حقوق دانشمندان در رصدخانه، منابع مالی نهضت نرم‌افزاری علم را فراهم کرد. خواجه از علاقه هلاکو و اباقا به علما و علم، به خصوص نجوم و رصد، بهترین استفاده را کرد و مجموعه رصدخانه به یک آکادمی یا مرکز جامع دانشگاهی تبدیل شد. آن دسته از جویندگان علم  که از بلاد مختلف متواری شده بودند به پایگاه عظیم نشر افکار و اندیشه‌های بشر و فرهنگ غنی اسلامی و شیعی او ملحق شدند و به این ترتیب علمای بزرگ، از شمال آفریقا، آندلس و فارس، در مراغه جمع‌آوری شدند و نهضت تولید علم را بنیان گذاشت.

منابع او کتاب‌هایی بود که به غارت رفته بود. خودش و هیات‌هایی شامل افرادی چون مویدالدین عرضی و فخرالدین مراغی به کشورهای مختلف می‌رفتند و کتاب‌ها را فراهم و در رصدخانه جمع‌آوری می‌کردند. از نظر خواجه، علوم لازم تمدن‌سازی شامل علوم مختلف اسلامی (فقه و حدیث و اصول و کلام و حکمت) و علوم پایه (ریاضی، نجوم، حساب، نظام مالیه و علوم ادبی، شعر و ادبیات و هنر) بود. وی به نظریه وحدت سیستمی علوم و ارتباط و پیوستگی همه دانش‌ها به هم اعتقاد داشت، زیرا همه علوم الهی، انسانی، پایه، علوم پزشکی و فنی برای تمدن سازی ضرورت داشتند. او یک حکیم واقعی صاحب خرد و معرفت بود که اعتقاد داشت شاخه‌های گوناگون علوم به یک اصل اساسی درخت حکمت و دانش متصل می‌شوند و به وحدت همه دانش‌ها تاکید داشت. مرکز تمام این علوم رصدخانه بود و خواجه به خوبی می‌دانست برای یک نهضت تمدن‌ساز نیروی انسانی دانشمند و تولیدگر علم لازم است.

بنابراین وی رصدخانه را به عنوان یک کانون علمی و هنری و گنجینه علوم دانشگاه اسلامی و مرکز تحقیقات علمی بنیان گذاشت. خواجه‌نصیر با نجات و گردآوری مغزهای فراری، دادن امکانات مناسب در مراغه، با تجمیع دانشمندان و هنرمندان خودی و بیگانه، از هر قوم و گروهی، از اهل کتاب و مسلمان، شیعه و سنی، افکار جدید شرق و غرب را با تمدن ایرانی-اسلامی ترکیب کرد و نفخه‌ای نو و تازه به آن دمید تا بتواند چهره‌ای جهانی به علم و دانش ایرانی بدهد. دانشمندان رشته‌های گوناگون در پژوهشگاه و رصدخانه به تحقیق و پژوهش و گفت‌وگو می‌پرداختند. همه رشته‌های علمی مورد بحث و گفت‌وگو بود و آنان وسایل و کتب بسیاری را نگاشتند. برپایی مناظرات علمی از دانشمندان ملل و ادیان گوناگون، موجب اطلاع از نظریه‌های یکدیگر و تبادل اندیشه شد و این مساله موجب توسعه مرزهای دانش گردید.

ساختمان مراغه و سبک و معماری کار ساخت رصدخانه مراغه موجب شکوفایی علم هندسه و معماری و موجب رونق حیات شهرسازی و معماری ایران و مکتبی نوین در معماری شد و معماران و مهندسان با بهره‌گیری از علوم ریاضی و هندسی و شیوه معماری سلجوقی، مکتب معماری عصر ایلخانی را تاسیس کردند. شروع بازسازی دوره ایلخانان مرهون جایگاه علمی و فرهنگی و نظریه‌های نوین علمی رصدخانه مراغه است. در این دوران شهرهای بسیاری به‌وجود آمد؛ شنب غازان، ربع رشیدی، سلطانیه و جوین نمونه‌ای از این شهرهاست. بنا به گزارش خواجه رشیدالدین فضل‌الله: «ربع رشیدی ۲۴ کاروانسرا، ۱۵۰۰ دکان، ۳۰ هزار خانه و چند مدرسه داشت و تعداد طلاب آن ۶ یا ۷ هزار نفر بود. و در کوی استادان آن، ۴۰۰ دانشمند و فقیه و محدث ساکن بودند و مستمری می‌گرفتند و در کوی دانشجویان، هزار طلبه و دانشجو ساکن بود و دو کتابخانه داشت که ۶۰ هزار جلد کتاب داشت. و به‌دنبال آن در تبریز، فارس، یزد، خراسان و کرمان به این‌گونه مراکزی به‌وجود آمد.»

 رشد شهرسازی و معماری در این دوره موجب پیدایی سبک معماری ایلخانی و سپس به‌دنبال آن سبک معماری تیموری، صفوی، عثمانی و سبک معماری مغولان هند شد و بازسازی شهرهای مختلف به این ترتیب میسر شد. شکوفایی معماری شهری بعد از این دوران، همه مرهون این عصر است.

 

p22-06

 
 

حدود 40 سال پیش رمانی منتشر شد با عنوان «چشمان تاریکی» (The Eyes of Darkness) به نویسندگی «دین تز» که در سال ۱۹۸۱ چاپ شد.

موضوع این کتاب در مورد یک ویروس است با نام «ووهان 400» و داستان درباره مادری است که فرزندش به طرز مرموزی ناپدید شده و پس از مدتی از شهر ووهان چین (منشأ ویروس جدید کرونا) سر در می‌آورد. مادر پسر برای یافتن او به ووهان می‌رود و در آنجا در جریان یک سلاح بیولوژیک (ویروس مصنوعی) جدید و خطرناک به‌نام «ووهان-۴۰۰» قرارمی‌گیرد که در آزمایشگاه ساخته شده و افراد زیادی را مبتلا کرده است.

 

در رمان «چشمان تاریکی»، هر فردی که ویروس ووهان-۴۰۰ وارد بدن او شود، بیشتر از ۲۴ ساعت زنده نمی‌ماند؛ چرا که بخشی از مغز را که وظیفه کنترل اعمال ارادی بدن از جمله ‍نفس کشیدن را برعهده دارد، نابود می‌کند. تز در این رمان می‌گوید که این بیماری تنفسی جدید بسرعت در سراسر جهان همه‌گیر شده و در برابر تمام درمان‌های شناخته‌شده مقاومت خواهد کرد.

این رمان درونمایه هولناکی دارد و نشان می‌دهد یک ویروس می‌تواند به یک تهدید بزرگ برای بشریت تبدیل شود و اینک این تهدید در قامت" کرونا" عینیت یافته.

 


اخیرا کریسی رایان، کتاب درمانگر در مصاحبه‌ای که با نشریه هنگ‌کنگی ساوث چاینا مورنینگ پست داشته در‌باره تاثیر مطالعه بر سلامت روان صحبت کرده که حاوی نکات مفیدی است.
 

به گزارش خبرگزاری «ایبنا»، وی درباره اینکه خواندن کتاب در اوضاع بحرانی شیوع کرونا در عصر تکنولوژی و ظهور شبکه‌های اجتماعی متعدد چگونه می‌تواند مفید باشد توضیح داده است: «یک جمله بسیار معروف از نمایشنامه "پسران تاریخ" نوشته الن بنت نقل می‌کنم که می‌گوید :

«بهترین زمان‌ها برای خواندن کتاب زمانی است که با چیزی مثل یک فکر یک احساس یا یک بحران روبه‌رو می‌شوید» .

شاید فکر کنیم که آن مشکل خاص منحصرا مختص به شما است اما با خواندن کتاب می‌بینید که دیگر یا دیگرانی نیز این تجربه را پشت سر گذاشته‌اند. مطالعه می‌تواند راهی برای گریز از مواقع سخت و بحرانی باشد و همچنین می‌تواند باعث شود احساس تنهایی کمتری کنید و نیز روشنایی بر وضعیت و شرایط فعلی شما می‌افکند. خواندن یکی از بهترین راه‌ها برای گسترش احساس همدلی و درک و فهمیده شدن است.

عبارت «بی‌خبری خوش‌خبری» کاملا صحیح است و با بمباران خبری از سوی رسانه‌های مختلف بیشتر از هر زمان دیگری نیاز داریم به کتاب پناه ببریم.» این روزها که مدرسه‌ها تعطیل شده و بچه‌ها زمان بیشتری را در خانه می‌گذرانند دغدغه بسیاری از والدین این است که چطور می‌توان توجه بچه‌ها را از بازی‌های آنلاین و اپلیکیشن‌های متعدد به کتاب معطوف کرد.

این کتاب‌درمانگر در این زمینه توصیه می‌کند: «خواندن با صدای بلند تجربه‌‌ای زیبا و الفت‌بخش میان انسان‌ها چه پیر و چه جوان است و کتاب‌خواندن دسته جمعی و با صدای بلند نه‌تنها کودکان را با قدرت قصه‌گویی آشنا می‌کند بلکه سبب می‌شود زمانی که کودکان همراه والدین‌شان سپری می‌کنند دارای کیفیت و ارزشمند شود. اما در این میان مهم این است که اجازه دهیم کودکان هر کتابی را که دوست دارند انتخاب کنند. اگر والدین کودکان خود را مجبور به خواندن کتاب‌هایی کنند که خودشان می‌خواهند هیچ وقت نباید انتظار داشته باشند که عشق و علاقه ماندگار و مستمر به کتاب در آنها شکل بگیرد. قدرت انتخاب به کودکان خود بدهید؛ سپس خواهید دید که چطور عشق و علاقه به خواندن در آنها بیدار می‌شود.»

 



فرازی از دعای امام سجاد(ع) به هنگام در خواست عافیت از باری تعالی، ارائه می شود:

 

اللّهُمّ صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ،
وَ أَلْبِسْنِی عَافِیَتَکَ،
وَ جَلّلْنِی عَافِیَتَکَ،
وَ حَصّنّی بِعَافِیَتِکَ،
وَ أَکْرِمْنِی بِعَافِیَتِکَ،
وَ أَغْنِنِی بِعَافِیَتِکَ،
وَ تَصَدّقْ عَلَیّ بِعَافِیَتِکَ،
وَ هَبْ لِی عَافِیَتَکَ وَ أَفْرِشْنِی عَافِیَتَکَ،
وَ أَصْلِحْ لِی عَافِیَتَکَ،
وَ لَا تُفَرّقْ بَیْنِی وَ بَیْنَ عَافِیَتِکَ فِی الدّنْیَا وَ الْآخِرَةِ.

اللّهُمّ صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ،
وَ عَافِنِی عَافِیَةً کَافِیَةً شَافِیَةً عَالِیَةً نَامِیَةً،
عَافِیَةً تُوَلّدُ فِی بَدَنِی الْعَافِیَةَ،
عَافِیَةَ الدّنْیَا وَ الْ‌آخِرَةِ.

*******************

خداوندا بر محمد و آلش درود فرست،
و لباس عافیت بر من بپوشان،
و سراپایم رابه عافیت فراگیر،
و به عافیت محفوظم دار،
و به عافیت گرامیم دار،
و به عافیت بى نیازم کن،
و عافیتت را بر من صدقه ده،
و مرا عافیت بخش و برایم بستر عافیت بگستر،
و عافیت را برایم از هر مانعى پیراسته ساز،
و در دنیا و آخرت بین من و عافیت جدایى مینداز.

خداوندا بر محمد و آلش درود فرست،
و مرا عافیت بخش ،عافیتى کافى و شفابخش، برتر و روزافزون،
عافیتى که در بدنم عافیت تولید کند،

عافیت دنیا و آخرت.

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

چغور پغور اب بندي نما در سراسياب متوسطه اول پارس پیما لینک سازی ربات افزایش فالوور اینستاگرام خورشید سیاه پلی الکترولیت تبلیغات اینستاگرام حرف هایی ازجنس شیشه