نابینایی در روستایی زندگی می کرد. یک شب نابینا فانوس به دست وارد کوچه های روستا شد.
رهگذری او را دید وگفت:
آیا فانوس را به دست گرفته ای که بتوانی در دل این شب تاریک، با چشم نداشته بهترببینی ؟!!!
نابینا در پاسخ گفت:
نه، هم ولایتی ؛ فانوس را به دست گرفته ام تا در دل این شب تاریک، دیگران بتوانند مرا بهتر ببینند!!!!!!!!
درباره این سایت